هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

آرش ناشناخته.

پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۷ ب.ظ

هنوزم گاهی به آرش فک میکنم. آرشی که 5 تا خونه اونورتر و من نمیشناسمش و اون خووووب منو میشناسه.

هنوزم 
گاهی یادم میاد.

اگه امروزه روز بود شمارشو تو تلگرام چک میکردم ...

اون موقع یه ایرانسل بود...

یه روزی نوشتم آرش یه ترسو بود.

اما منم بودم . خیلی بشتر از اون.

ناشناخته های زندگی من خیلی بیشتر از این جرفاس.

آرشی که 5 تا خونه اونورتره و من خووب میشناخت .

مهندسی کشتی که خووب منو میشناخت و ...


من همیشه خدا ترسیدم.

ترسیدم که سر کار باشم. 

ترسیدم که تو یه آزمون باشم.

...

آره . همیشه ترسیدم.


ترس باعث میشه آدم زندگی رو از دست بده.

....

...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۴
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی