هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

به به . یه روز خوب و قشششششنگ

يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ق.ظ

     دلربا، دلنشین، شیرین ادا، نازنین
به کجا رفتی بیا تب و تابم را ببین ...
چه شبی دارم تنها تنهایی و تنهایی
گره از گیسو بگشا تا ز سحر در بگشایی ...
بهار اومد که گلها رنگ و وارنگه جونم
دیدن یار سر چشمه قشنگه جونم ...
بچینم گلی بیارم در سرایت جونم
ببینم رویتریزم در پیش پایت جونم ...
گلنارم گلنارم غم تو بر دل دارم
نفسی بنشین یارا من تشنه دیدارم ...
گل به گیسویت بستی ما را پریشان داری...



      گل نار  با صدای  " بیژن بیژنی " 

خخخییییییلی دوست دارم. فوق العاده اس.

 اول از همه اینکه ، ها ها ها

الان دیدم    تخفیف ممتازیم رو لحاظ کردن 157 هزار تومان و اندی ...  خب بد نبود. یعنی دیدم حاااال کردم کلی.  خوبیش اینه که تا یه ساعت دیگه برم دانشگاه درگیر شلوغ بازی و ریاست و اینا نمیشم.

گفته بودم ریسه جدید خیلی آدم باحالیه و کاریه و داره همه چی رو تغییر میده و روبراره میکنه ...

اما خدایی چقد حرف امروز میخواستم بارش کنم هااااا ...    پول  صدقه باشه به داشنگاه و ووووو  ...  

اما یه تجربه شد برام که یه جوری انتخاب واخد کنم که ترم 3 سنگین تر باشه و هزینه بالاتر. یعنی 1 و 2 رو سبک تر بردارم و 3 رو سنگین تر. اینجوری شهریه بیشتر میشه و 15 درصد اعمالی روش بیشتر...

حالا  دفعات بعد ...

بعدش در مورد خواب دیشب...

جالب بود. با اینکه درگیری بود کمی ،  درگیری که نه دلخوری و اینا ، اما  بهم مزه داد... خیلی وقت یه خواب لذت بخش ندیده بودم.

خواب مربوط به " ر رضا زاده "  استاد فلان درسمون بود. ...  بعد کلی دعوا مرافه فهمیدم که برام تولد گرفته و خواسته سورپرایزم کنه . ها ها ها ...

تو قسمتی از خواب دیدم که  سر کلاسیم . یه سیب قرمز وسط کلاس افتاده. سیب مال من بود.  ( من هر روز یه سیب میخورم اینحا معمولا ). 

آره میگفتم . یه سیب قرمز وسط کلاس رو زمین بود. اومد تو کلاس و گفت : سیب مال کیه ؟

هیشکی حواب نداد. از جمله خودم . به روی خودم نیاوردم. 

انگار از یه جایی شنیده بود که من هر روز سیب میخورم و میدونست مال منه . بی اینکه نگام کنه از اون بالا ، بی مکث ادامه داد :

 " بعضی ها  حاضر نیستن خم شن و سیب خودشون رو بردارن."

تو خواب اصلا خوشم نیومد و  بهم برخورد مثلا و ...

بعدشم جریان تولد و اینا  و دلخوری و متلک  و این حرفا...


وقتی بیدار شدم یه لذتی از خواب همراهم بود. تعبیر داره یا نه نمیدونم...

جمله اش همینحجور تو ذهنم میچرخید . : 

 " بعضی ها  حاضر نیستن خم شن و سیب خودشون رو بردارن."


بعدش با خودم گفتم شاید برای کامنتی بود که دیروز داشتم. اونم چنین چیزی گفته بود. میشه بهم ربطش داد. یه مضمون دارن به نوعی ...

دیاش سکع دیاب درک .  زورید هب  نیا  رکف  مدرک. 

یادش بخییییییییر چه سرعتی تو این کار داشتم. البته خوب  خودکار و کاغذ بود . نه تایپی . هنوووز دارمشون تو چن تا دفتر...

شاید تو رو کاغذ و با خودکار سریعتر بنویسم. البته خوب اون موقع زیاد انجام میدادم و کار نیکو کردن از پر کردنه.

جالب بود به هر حال. 



**  با مامان صبح 5.20  رفتیم ورزش تو نم باروووون. بعدش دوش  و صبحانه .

بعدش خرید با مامان تا 9.5. دوباره برگشتم خونه.

10 هم اینجا بودم . الان 11 هم باید حرکت کنم شهر مجاور دانشگاه. مدیر گروه احمق فقط روزای خاص هست اونم 10-12  فقط. ...

...


***خدایا شکرت. خدای قشنگم ممنونم و سپاسگزارم برای هر آنچه که بی منت بهم عطا کردی.

ممنونم و سپاسگزار برای سلامتیم و ...

خدایا ؟ این شادی های کوچیک رو ازما نگیر.  بزرگترش هم کردی که ایول. دمت گرم. دیگه حسابی شرمند میکنی. خیلی خیلی خیلی بزززززززززززززگ. ممنونم. بووووس.

خدایا ؟ لطفا  لباس عافیت به تنم بپوشان و   عاقبتم رو به خیر بگردان .

آمین یا رب العالمین.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۲۵
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی