هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

نفوس 95

يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۹ ب.ظ

1) من خوبم.

تاسوعا ، عاشورا نزدیکه. 2 روزب دیگه ...

2)  تفعل همین الان حافظ :

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز/خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز

مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی/که گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز

ز کوی میکده برگشته‌ام ز راه خطا/مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز

بیار زان می گلرنگ مشک بو جامی/شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز

اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن/نظر بر این دل سرگشته خراب انداز

به نیمشب اگرت آفتاب می‌باید/ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز

مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند/مرا به میکده بر در خم شراب انداز

ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت/به سوی دیو محن ناوک شهاب انداز


3)  سرشماری نفوس و مسکن پر کردم اینترنتی .  نوشت سن 34.


5 و 10 سال پیش یعنی  2 دوره قبل ، "بازبین فنی" بودم. تو دوره آخری که بودم با خودم میگفتم : 5 سال بعد سرشماری بعدی من کجام ؟ چی کار میکنم ؟ بیکارم یا یه کار خووب دارم؟ وضعیتم چیه ؟ نکنه بازم بیام اینجا و ...


مدرسه جلوی خونه امسال ستاد سرشماریه. پرده رو کا بزنیم کنا میبینم... من از دیدن اون حس بدی بهم دست میده. یه حال ناخوب.

از اینکه هنووووووط همونجاییم که 5 سال پیش بودم . 10 سال پیش بودم. با این تفاوت که 5 و 10 سال پیش نسبت به امروز جای خیلی خیلی خوبی بودم.

درجا زدن تو زمان  یعنی تو باتلاقی و دست و پا میزنی یه قدم بری جلو. حرکت لاک پشتی هم نو این مواقع  به این شرایط ارحجیت داره.

اه لعنتی.

بگذریم اصلا.

خودمم خسته شدم از بس از  خودم و زمین و زمان ناااااالیدم خسته شدم. ..

 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۱۸
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی