درهمی خلاصه
يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۲۶ ب.ظ
1) بهم گفت : اگه میتونی جمع کن برو از اینجا.
یه کشور دیگه میگه .
2 ) کوه به کوه نمیرسه و آدم به آدم میرسه. اما چه جوری آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
3) تو بحث دکتری ، فک نمیکنم هیچکس به اندازه اون خوشحال میشد اگه دکتری میخوندم.
4) یه مرد میانسال هست خوش سیما و سخت گیر. فک کن کارمندای دانشگاه حسابی ازش میترسن و حساب میبرن. چه برسه به دانشجوها . کلاسش خییییییییییییییلی شیرینه. ادبیاته.
با من خیلی خوبه و بهم احترام میذاره خیلی. دیروز یهو تو دانشگاه منو دید. اومد احوالپرسی و اینا . بهم میگه :
تو هنوز اینجایی ؟ چه حالی داری بابا...
5) باید برم خیلی دیرمه. کلی کار دارم. سر فرصت حالا.
۹۵/۰۸/۲۳