هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

قرمزه مخملی.

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ق.ظ


1) اول اینکه دیروز نظام مهندسی استان بودم. امتحان و ثبت نامش فعلا متوقف شده. قراره که آزمون استانی نباشه و سراسری باشه. باید تا اطلاع ثانوی صبر کنیم. اما من  کارهای رتبه بتدی رو شروع کردم. بلاخره خرمو (به کسر خ) گرفت این کار بعده اووووون همه سال... 200 دادم. ...
بعدش اینکه چند ساله که کارت الکترونیک شده و من هنوز سنتی رو داشتم و تمدید نکرده بودم. برای اون روز قبلش تو سابت سازمان رفتم. کارت قبلی رو گم گرده بودمو تو یکی از صفحات ثبت نام تصویر پشت و روی کارت رو میخواست. منم که نداشتم. فرصتم هم کم بود و برای ثبت نام آزمون مدیر فنی  نیاز داشتم این بود که " کلک رشتی " زدم و گرفت. 
دیدم کارت ندارم و تا تصویر نذاری صفحه بعد نمیره. این بود که منم  عکس کارت ملی رو گذاشتم و اونم گول خورد و جلو رفت.  ها ها ها. اماااااااا. دیروز که تو سازمان نشسته بودم  یهو آقای فلان از کنارم که رد میشد یهو منو دید و صدام کرد. خانوووم فلان ؟؟؟
سرمو بلند کردمو گفتم سلام.
دیدم برو بر منو نگاه میکنه . گفتم ممنون . انجام دادم مراحلو.
گفت : اون چیه ؟؟ میگه کارت نظام بذار کارت ملی میذاری؟
برات تو کارتابلتم  هم پیغام  گذاشتم.
آقا منو میگی. نیشششششششم تا بناگوش باز شده بود. داشتم از خنده میمردم. خیلی خنده دار گفته بود. بعدشم فک کردم در رفتم دیگه ...  تا آخر کارم  نیششششششششم همونجور باز بود خیلی. نمیتونستم خندمو جمع کنم... خیلی با حال بود.
البته اون برام یه نامه گرفت که گم کردم کارتو . گفت اونو حذف کن و این نامه رو جاش آپلود کن.

راستش میخواستم یکم بخونم که آبروم نره یه وقت. اما اینا گفتن ممکنه تهران منابع دیگه ای اعلام کنه. فعلا هیچی معلوم نیست....

2) بعد از اونجا رفتم شهر مچاور دانشگاه. مشکل رو مدیر گروه اسبق خانوم فلانی با کمک خانوم اون یکی فلانی به راحتی آب خوردن  زیر سیبلی حل کردن. اخطار دادن که شاید گیر کنم و برم کمسیون ... اما ریسکش رو بپذیرفتم و بی سر و صدا قضیه رو حل کردن.
وااااای حوصله اون مردک  مدیر گروه اولی که مجدد مدیر گروه شده ندارم. بخصوص بعد اون دعوا و محل نکردنش.
نمی ترسم هااا. پدرشو در میارم. اما حوصلشو هم ندارم و برای یه سری کارا باید ناچارا برم پیشش. اه .
کافیه دست از پا خطا کنه. یعنی منتظرم ...

3)  آقا
من هر روز سیب میارم. این سری سیب هایی که خریده شده خییییییییییلی  قرمز و قشنگ. قرمز مخملیه. خیلی قشنگ و خوشمزه. 
بعدش من چند روزه تصمیم گرفتم یکم با این سیبا حال کنم.  وقتی میارم یکم نگاهه زیباییش کنم و لذت ببرم. یکم تو دست بگیرم و با تمام وجووووود بوش کنم که مغزم حال بیاد. روح وجسمم حال کنه.
اما دریغ از این شکمه کارد خورده ی لامصب.  تا یکم نگاه میکنم که عجب رنگی داره و به اندازه یه دم عمیییییق  بو میکنم ، یهووووووووووو میبینم ای دل غافل گاز زدم اونم به چه بزرگی.  :-)))) 
خب البته که باید از طعم دلپذیرش هم لذت ببرم. اما نمیشه یکم بیشتر از عطر و بوش و رنگ و زیباییش لذت ببرم؟؟؟
هان ای شکم کارد خورده  ، آیینه عبرت بیین . از فردا خوددار باش.... :-)))

4) باید برم بانک . بعدش هم مقاله هامو پرینت بگیرم برای رتبه بندیم یکی از آیتم هاشه. فک کنم تو ایمیلم باشن.  چرا دکتر ص  اون موقع یه نسخه از مجله ها رو برام نفرستاد؟؟؟؟؟ 
مجید تمااااااااااام مقاله هاشو تو مجله داره.
وای ؟ نکنه تو ایملم نباشه؟؟؟؟ اونوقت باید سرچشون کنم و ال وبل.

5 ) خدایا شکرت. دوووسسسسسست دارم.
آهاا . راستی صبح به ق زنگ زدم سر رسید ها رو بدم و یکم پول. اومد خونه و برداشت برد. راستش احساس میکنم مامان خوشش نیومد زیاد . نمیدونم چرا و چی رو دوست نداشت. اما رضایت ندیدم تو چشماش.
از مهر بهش گفتم کامل . اما قضیه مشهد و اون دوتا بجه ها رو نگفتم.  همون جور سر بسته میدونه  اون ماجرا رو . چون سر بسته اجازه گرفاه بودم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۰۵
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی