هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

مهمونی پر ماجرا ( خاله زنک بازی)

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۲۷ ب.ظ

 

1(سعی میکنم خوددار باشم. موفق بودم تا حالا . دیگران که گناه نکردن ...


2(مجید گفت : ... عصر که میای ...

گفتم : عصر من نیستم که. تو هستی من جرا؟

گفت : نسترن میخواد ترانه رو حموم کنه .

گفتم : منم نیستم. همش من بیام؟

گفت دیروز نبودی .

کفتم : دیروز عصر روز من نبود. کار داشتی باید زودتر میکفتی .

خندید " گفت : مگه من و تو داریم؟

گفتم : آره . همش من بیام؟؟

 بحث تموم شد. دعوا نبود. یه جور صحبت با خنده بی متلک .


میدونی ؟ همیشه خدا من باید برم ترانه رو از حموم بگیرم. بهار و تابستون که خب مجید نیست و 10 شب میاد خونه.  تو این فصل ها هم با اینکه هست 80 -90 درصد من باید برم. ...



3)  مامان زنگ زده بود. بعد کلی حرف زدن بهش گفتم :  یکم عصبیم برای امشب.

گفت : چرا عصبی ؟ میگی بریم؟؟؟

طفلی مامان ، تو چه کنم چه کنم افتاده. بره برای خودش سنگین و گرون تموم میشه . نره هم حرف و حدیث ...

گفتم : نننننننننننننننه. تو هم بری من نمیام.

گفت : پس چی ؟

گفتم : نکران حرف و حدیثم . آخرش سر ما شکسته میشه.



4 ) میدونی ؟ کی میگه  " روسیاهی به زغال میمونه "  ؟؟؟؟؟ ها ؟ کی میگه.  خیلی وقتا رو سیاهی به کسای دیگه میمونه. به بیگناه ها . به ناچارا ...

این ضرب المثل هم نقض شد.

میدونی ؟ احساس میکنم یکم به اونا هم کوفت میشه امشب. اما اونا خیییییییلی بیخیال تر از این حرفان. یه جوری جلوی بابا مامان نسترن راست و روستش میکنن و آدم خوبه میشن و ما آدم بده و سخت گیر و ...

حتی زندایی گلناز اینا و نسترن هم مطمئنم محافظه کار میشن حسابی و بی طرف . اصلا مهم نیس . جهنم.

می دونی برای من این مهم نیس . 2 روز دیگه یادم میره. اما میدونم که مامان بابت این قضیه زخمی میشه. و زخم های مامان دیر خوب میشه. حتی اگه به روی خودش نیاره و وانمود کنه همه چی اوکیه ؛ اما میدونم تو دلش دلگیر میشه. حقم داره. خیلی صقل و سنگینه.

راستش من تو زندگی همه بدی ها رو از یاد میبرم معمولا.

گاهی به این حالت میگن پرووویی .

گاهی میگن بی غیرتی و بی رگی .

گاهی ...

خووب یادمه که عاطفه و .. یه جیز که میشد چیزایی رو از زیر خاک میکشیدن بیرون که من اصلا یادم نمیومد در صورتی که خودم هم

گویا زخمی اون موضوع بودم . 

همیشه این آلازایمرم رو دوست داشتم. حتی زمانی که به خاطر فراموش کردن یه قضیه متهم به  "بی رگی " ...


...........................................................

اقا ؛

یکی به هدی جریان رو گفته.

یا زندایی گلناز  که بعید میدونم.

یا نسترن که اونم بعید میدونم.

یا دایی اسماعیل.

فک میکنم گزیته دایی اسماعیل بوده.  که جلوی مامان بابای نسترن آبرورویزی نشه.

الان مامان زنگ زده که  ؛

هدی زنگ زده کلی اسمون ریسمون و تو خوبی من خوبی و فلانی چی کار میکنه و وووووو بعدش گفته : عمه امشب منتظرم هاااا .  به م هم بگین.  شما میگین یا خودم زنگ بزنم؟؟؟ 

مامان گفته نه .من میگم.

کفتم مامان اشتباه کردی باید میگفتی که  :  تو هر خانواده به یکی بگی کافیه. لازم نیس تک تک زنگ بزنی.

میدونی ؟  قضیه امشب حل شد. رفتن قطعی شد. اما  هیج ارزش نداره برای من و احتما لا مامان. فقط جلوی دیگران آبروداری شد.

میدونم یواشکی یکی به هدی گفته .  مطمئنم.

اگه دسته من بود یه بهونه ای می اوردم و نمیرفتم . ولی حیف.



میدونی 3 روز پیش خوااب دیده بودم و برای مامان هم صبح تعریف کردم.

اولش همه یه مهمونی بودیم که هدی و مصطفی نیومده بودن .بعدش من ومامان نرفته بودیم.  بعدش من و مامان هم بودیم و هدی یک کیک مستطیلی بززززرگ درست کرده بود که خیلی خوشمزه بود. و من به هدی گفتم : تو چقد آشپزیت خوب شده.

انگار فامیل های نسترن هم بودن زندایش اینا.  بعدش تو پارگینگ یکی حالش ید شد و مامان میگه سکته مغزی کرده . ببرینش بالا. و همه گرفتنش و دارن از پله ها میبرنش بالا.

ظهر همون روز  مامان هدی ( زندایی ) به مامان زنگ زد  و دعوتش کرد.  هدی هم به نسترن. و ادامه ماجرا تا به اینجا.

امیدوارم آخر خوابه چرت و پرت باشه. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۰۶
مریم م.م

نظرات  (۲)

اووووووه...چقد حوصله میخواد که حتی به اینجور چیزا آدم فکر کنه...حتی فکر اینکه به یک صدم اینجور چیزا بتونم فکر کنم منو تحلیل میبره -به شدت-
بهرحال سلام
من اگه جای تو بودم مستقیم به هدی جونت زنگ میزدم و علت اینکه چرا خودش زنگ نزده رو مستقیم میپرسیدم...دو فایده داشت..اول اینکه حسابی طرف رو خجالت میدادی و دوم اینکه بعد اون میتونستید بهش فکر نکنید..
دو چیز خیلی مهمه که معمولا قدرشو ما -مخصوصا خود من- نمیدونیم
یکی ارزش وقت و زمانه که صرف چه کارایی میکنیم..دوم ارزش تک تک سلول های مغزمونه که صرف چه فکرایی میکنیم...
یک شعاری برای خودم دست و پا کرده ام...برای خودم جالبه...نمیدونم برای تو هم جالبه یا نه...حالا میگم...صب کن.
"سادگی زیباست و زیبایی قدرت است."
برعکس این شعار هم شعار دوممه...
"قدرت زیباست و زیبایی در سادگی است."
ساده باش- زیبا باش -قدرتمند باش.
پاسخ:
فک میکنین.
گاهی  ] باید  تاکید میکنم "باید" تو شرایط قرار بگیرین.تا بتونین درک کنین.
از اون گذشته اگه من یا مامان اشتباه میکردیم ، سخت گیر بودیم یا حساس ، با حالا هر اسمی که میخوایین ..  دیگران هم به محض شنیدن واکنش نشون نمیدادن ... همه که اشتباه نمیکنن. همه که حساس نیستن. همه که سخت گیر نیستن ... پس یه چیزی بوده ...
شاید سنتون که بره بالاتر مثلا سن مامانم این حدودا ، بیشتر درک کنین که " احترام "  چه اهمیتی داره.  مامان من همیشه میگه : " هیچ چیز تو زندگی براش اهمیت نداره جز احترام و محبت . میگه فقط احترام و محبته که میمونه از ادما...

بعدشم  " هدی جونت " چیه. عق.  هدی دخترداییمه  و دوست و همکلاسی دوران بچگیم. اما هیچ وفت " جونم " نبوده .  اه اه اه .

بعدترشم اینکه ،
یعنی شمااااااا مسسسسستقیم زنگ میزنی به طرف که چرا منو دعوت نکردی ؟ یا جرا مامانت دعوت کرده و ال وبل ؟؟؟؟؟؟؟ بابا غرور  شخصیت  ...   به ظاهر و آرمانی ایده ی قشنگی بود. اما...

بعدترترشم اینکه ، عنوااااااااااان پست رو ببینید؟ " خااااااااااااااااااااااله زنکی "  . ها ها ها . چه انتظاری داشتین ؟؟؟؟

بعدتره همه این بعد ها هم اینکه :  شعار قشنگیه .  " ساده باش- زیبا باش -قدرتمند باش."   اما شعاره .

- در جوا سوالت...بله من آرومم. و به گفته بعضی اطرافیانم انگار به شدت آرومم..یکی از دلایلش اینه که متاسفانه خیلی از چیزایی که آدما به خاطر اون خودشونو تا حد کشت شکنجه میدن تا بهشون برسن برام زیاد اهمیتی نداره. نمیدونم چرا.البته اینجوری فکر کردن باعث میشه به قول دیگران آدم عقب بیفته...و بازهم واقعا من نمیدونم واقعا آدم از چی عقب میفته..اگه سرمایه اصلیش یعنی زمان رو خوب استفاده کنه...لابد آدمها فکر میکنند درست استفاده کردن از زمان یعنی رسیدن به پول ....متاسفانه برای من اینجوری جا نیفتاده هنوز...واسه همین..من همیشه یه کودکم
---منتظر جایزه هات میمونم..فعلا یه عیبتو گفتم..4 تا بگم یه جایزه دارم.عاشق جایزه ام.
پاسخ:
خوش به حالتون که آرومین ...   اما منظورم از طفره رفتن تو جواب گفتم که مربوط به پست های فبلی بوده ... آها پیدا کردم. پست خشم و حسد...
 برای یه کودک چی اهمیت داره ؟؟؟؟؟؟

کاری نداره. من بودم الان ردیف کرده بودم عیبو ایرادات رو . بستگی به جسارت ادم داره و رک و بی پروا بودنش.
اگه  جدی جدی ایرادات جون داری ازم بگیرین اصلا میذارم تعیین کننده جایزه هم باشین در حد توانم البته...  :-))))))


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی