هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۳۷ ق.ظ

چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم
هر جا سکوت کوچه ها از ترس سنگین تر شود
یک اه همگون میکند تا شهر رنگین تر شود
پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت
شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت
شب از درون می پوسد و با یک تلنگر میرود
دستان ما در بند هم دور از تصور میرود
چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم
حتی عبور از عشق هم رو به رهایی سخت نیست
بی ذوق ازادی کسی با عشق هم خوشبخت نیست
قنقوس برمیخیزد و ما را تماشا میکند
شعله فرو می افتد و در بهت حاشا میکند
چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم


 
اول از همه اینکه تصمیم گرفتم  آزمون مدیران فنی  نظام مهندسی رو  شرکت کنم.  هرچند که  حدود 500 تومن برام آب میخوره. اما تصمیم  گرفتم. اشکال نداره . شاید راهی باشه . همون که  سالار عقیلی میخونه.:
" پرواااااااااااااانه پششششت پیله اش ، حس کرد راهی هست و رفت
شاااااید به راه بسته  هههههههههههم ، بااااااااااااااید امیدی بست و رفت.

خیلی وقته که از درس دوووور بودم.  3 تا کتاب مرجع معرفی کردن.  تا 5  آبان فرصت ثبت نامه.  20 آبان آزمونه  30 آبان نتایح و بعدش مصاحبه...
برای ثبت نام با توحه به تمدید نکردن کارت نظام و الکترونیکی شدنش ووووو  .... و با توجه به نداشتن رتبه مشاوره و کارت اشتغال و ووو....  راه یکم طولانی تری دارم...
حتی اگه فرمالیته باشه و فقط بچه ها رو میخوان بکشونن که پول بگیرن بازم اشکلالی نداره. فکرامو کردم...  همون که گفتم و سالار عقیلی با صدای بینظیرش خونده اینو ...


بعدش اینکه  در مورد دانشکاه هنوز هیچی. امروزم میرم . اه .

بعدترش اینکه ،  درمورد اون یاروهه که 4 شنبه 7 بار زنگ زده بود و  وسط اس ام اس داده بود که :

"میشه ج بدی لطفا من دوست مجیدم از طرف اون زنگ میزنم"

 چون دیر دیده بودم صبح 5 شنبه ( فرداش )  حدود 10 اس دادم که :
" سلام . گوشیم جا مونده بود. متوجه تماسهاتون نشدم. "

عصر دوباره همون حدود شروع به زنگ زدن کرد. یهبارشو داشتم نماز میخوندم.  یه بارشو جارو برقی میکشیدم . پرو فورا اس ام اس داد :
"بازم گوشیتونو جا گذاشتین ج نمیدین تونستی تماس بگیرد کارتون دارم "

بعدیش رو برداشتم سر 2-3 تا . اما قطع کرد. تعجب کردم. اما خوشحال شدم که دیگه نیاز نیس من زنگ بزنم .چون خودش قطع کرد. فاصله تماس هاش 10 دقیقه نیم ساعت بود.
داشتم میرفتم نونوایی که دیدم باز زنگ زده و میس کال دارم. برای اینکه این قضیه رو تموم کنم که طی 2 روز 13- 14 بار تماس گرفته ، تصمیم گرفتم خودم زنگ بزنم و زدم.
یه پسر بچه نوبلوغ برداشت که اولش بین دختر پسر بودنش شک کرده بودم.
بهش گفتم : سلام . بفرمایید.
گفت : اشتباه گرفتم.
گفتم : اشتباه گرفتی؟ 
گفت : آره اشتباه گرفتم.
بی خداحافظی قطع کردم .
نمیدونم چرا زبونم لال شده بود که بگم 13 بار زنگ زدی و اس ام اس دادی. تو منو میشناسی. مجید رو هم میشناسی .  باور نمیکنم که تصادفی اسم یکی مجید بوده و از قضا  اسم داداش منم مجید بود. هرچی بخوام خوش بین باشم و خودمو بزنم به کوچه "علی چب "  بازم  نمیشه.  احساس میکنم اصلا گوشی رو داده بودن یکی دیگه برداره شاید. ...
خیلی مزخرف و  ابتدایی بود. یعنی تو این دوره این کارا خیلی مسخره است و ...
به هر حال . جهنم هر خری بوده . حوصله  " کارآگاه بازی" ندارم.
اما میدونی ؟
این جریان رو به کسی نگفتم. ترسیدم ذهن ها سمت "رامین " بره. این بود که به کسی نگفتم و  مساله اینه که ،
دیشب که گوشیم بالا خونه مجید اینا جا مونده بود ، وقتی رفتم بگیرم گوشی دست مجید بود و برای اولین بار حسابی ترسیدم از اینکه گوشیم دسته مجیده.  میترسیدم مجید دیده باشه.
خب طبیعیه که ناراحت بشه چرا بهش نگفتم. خودم هم ناراحت میشم. ..
خدا رو شکر  گوشیم تو همون صفحه فون بوکم بود . رو همون شماره ملی و شماره نظامم.   حتی بالا و پایین هم نبود... خداروشکر.
میدونی کار بدی نگردم ها . اما از بچگی حوصله مخفی کاری و اینا رو نداشتم . همیشه ترجیح دادم خونوادم همه چیزو از زبون خودم بشنون تا طور دیگه . و از همه مهمتر اینکه با مجید خیلی صمیمیم تو این جور چیزا ...
پس طبیعیه که ناراحت شه.

آها ؛ یه مساله دیگه اینکه ؛ اون یارو  بعد از 2 روز زنگ پی در پی ،  بعد زنگ زدن من کلا بیخیال شد. شایدم واقعا اشتباه گرفته بود بابا.
مجید دوستش بوده مثلا . یا آشناش بوده که از قضا اسم برادر من هم بوده.
شایدم ،    شایدم ، یارو میخواسته که زنگ و اس ام اس من رو گوشیش داشته باشه مثلا برای اتهامی ، چیزی.
بروووووووووووووووووووووووووو بابا.  دیوانه.
 همون . واقعا اشتباه گرفته بود . تمام.



3 اینکه ) دیروز قاسمی اومده بود اینجا .  گفت برای کربلا 3 -4 نفر میخوان ببرن . نیمی کمیته و نیمی خیرین.
راستش نیمخوام بدم. اگه بدم خیلی خیلی جزیی. .. 
گفتم برای مهر  برای بچه ها سر رسید  کنار گذاشته بودم یه کارتن . اما فرصت نشد باهاتون تماس بگیرم... سر رسید ها 200 برگی...

هنوز فرصت نکردم از دیروز تا حالا باهاش تماس بگیرم...
دیروز و امروز سرم خیلی شلوغه.  از کار زدم و اینحا نشستم و نوشتم...

4 ) حالا بقیه رو بعدا میگم .
 
قبل ادامه مطلب  شعر "ققنوس "  سالار عقیلی رو میذارم . معرکه اس با صدای سالار عقیلی .. 




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۰۲
مریم م.م

نظرات  (۱)

سلام بازم زیبا
پاسخ:
علیک سلام. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی