هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

عمه دوووست دارم.

چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۲۵ ب.ظ

دیروز صبح رفته بودم بالا که کمک کنم ترانه رو اماده کنیم و لباس بپوشیم بیایم پایین و با نسترن بریم بیرون .  لباس که پوشید پرید بغلم و گفت : عمه ،  بغلی بغلی.

بغلیش کردم منتظر شدیم نسترن هم لباس بپوشه . یهو جلو در ،  دستشو انداخت دور گردنم و محکم بغل کرد و صورتش رو چسبوند به صورتم و با تماااااااااااااااااام احساسش گفت  :  "  عمه ، دوووست دارم "  .   " عمه ، دووست دارم " . 

شوک شدم.  از کجا یاد گرفته بود که بگه دوست دارم؟  اولین بار بود که ازش میشنیدم که به کسی بگه.  اونم اینجوری که دستشو بندازه دور گردن و صورتش رو بچسبونه به صورتم و بگه "  عمه دوووست دارم"

خیلی حال کردم. گفتم به خودم : هی ؟  م ؟؟؟ مگه ادم از زندگی جی میخواد؟؟؟؟؟

هی ؟ م ؟؟؟ چی لذت بخش تز از این میتونه باشه ؟؟؟؟


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۰۹
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی