هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

درهم اول خرداد 96

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۲۷ ب.ظ

11)  خوبم. اما هنوز معده و شکمم در میکنه کم و بیش.

2) شنبه ماه رمضونه. چقققققققققدر زود .  یعنی اوضاع  دل و روده ام  ردیفه که روزه بگیرم؟؟؟

واقعا نمیخوام ماه رمضون رو از دست بدم. ماه رمضون برام با روزه هاشه که معنی پیدا میکنه . خدایا ؟  لطفا کمکم کن. مثه هر سال. میخوام منم باشم.  لطفا .


3)  امروز قاسمی اومده بود. قرار بود بیاد پولو بگیره .  یه زوج دیگه.  امسال  یه زوج جوونه تازه ازدواج کرده نبودن.  یه زوج حدود 40  ساله به گفته قاسمی.  با وضع معیشتی خیلی خراب  که به گفته قاسمی رنگه مشهدم هم ندیدن .   مرده بیماری صعب العلاج داره .

اولش خواستم بگم نه. اینا نه. اما بعدش با خودم فک کردم ، شاید خدا داره امتحانم میکنه. پارسال که اون زوج رفتن و تو کمتر از یه سال خودم رفتم و ...

...

 موافقت کردم با اینا.

گفت : بفرستم ببینی ؟ گفتم : نه . نیازی نیست...


میدونی ؟ پارسال ، حسم بینظیر بود. خیلی حاله خوبی داشتم. امسال ، اون حالو ندارم.  فک میکنم شاید دلیلش رفتن خودم به شکلی ، غیر از تصور خودم و خارج از رویاهای خودم بوده . ..

...



4) دنبال  لب تاپم از امروز. تا پایان ماه رمضون میخرم به امید خدا.  اول تحقیقاتم رو کامل کنم.

مجید میگفت : جواد گفته تا 3 تومن کمه. یه تومن دیگه روش بذار.

گفتم : فعلا همین قد بسمه. 2 تا 3 .  بعدا میتونم عوض کنم مثلا دو سال دیگه.

نسترن میگه :  اااا ؟؟؟؟ چه عجب ؟؟؟ بالاخره میخوای بخری ؟؟

خندیدم و گفتم : اون موقع که اصرار میکردین احتیاج نداشتم. الان نیازشو احساس میکنم.  وقتی آدم جیزی رو لازم داشته باشه سریع میره دنبالش.

هیچی نگفت و نگام کرد.


5)  موشولو  ،  بازم موبایلم و انداخت و شکوند امروز. کار نمکینه.  این سومین باره. 

احه چرا مبایل مامانش نمیشکنه خب؟؟؟ یا مبایل بابا بزرگش؟؟؟؟


6)  تولد مامان  شیشمه. ا ؟ چه جالب . مورد شش شده ششم تولد مامان.

...

7) 5 شنبه عصر سحر میاد خونمون. برای شام. گفتم حمیدم بیاد . اما بعید میدونم. ..

سحر هم که همیّشه ی خدا ، داره به جونم غر میزنه. 

آرایش کن. چرا ارایش نمیکنی؟

ناخن بکار .

کرم ضد چروک بزن.

لیراک بزن.

مرطوب کننده بزن.

...

...

...

آخرشم میگه:  این چیه آخه به خودت نمیرسی . اااااااایش.

نمیخوای شوهر گیرت بیاد. ؟؟؟



میدونی ؟ جدی جدی فک میکنم همینجوریشم خیلی خوبم. راحتم. و از سحر بهتر.

اون روز که تولد سهیل بود  آرایش کرده بودم. کم و ملایم. و البته در حد یه تولد رسمی و غریب به خودم رسیده بودم . وقتی از پله ها بالا میرفتم چشمای سحرو میدیدم که چطور نگام میکنه. وقتی نزدیک شدم  بهم گفت:  تو چقد خوشگل شدی.  اینقد خوشگل بودی و ما نمیدونستیم؟

بعد اون همش بهم گیر میده آرایش کن دیگه ...

گاهی نسبت به غرهاو گیراش بی تفاوتم. گاهی نه.  اغلب.   اما خب، آدمیه دیگه . یکی دوبار احساس کردم داره بهم برمیخوره دیگه.  نه که بر بخوره ها. احساس کردم دااااااااااااااااااااره بهم میخوره. یعنی نزدیکه بهم بر بخوره...


8) مامان دوباره شروع کرده به خودندن حدیث کسا. فک میکنه نمیدونم. اما میدونم که صبح ها قبل نماز صبح بیدار میشه و میخونه. وافعا ، ناراحتم ازاینکه بهش گفتم از حدیث کسا و اونم ول کن نیست. فک کنم چهارمین بارش باشه. احساس ناخوشایندی دارم از ایم موضوع.



9) بیشتر از اینجای زندگی دستم نیست و از دستم بر نمیاد واقعا. تلاش تا یه جایی موثره . بقیش دسته خداست. خواست خداست.ومن  شاکرشم واقعا. هرچی که هست. هرجی که هستم و هرچی که دارم و ندارم. 

صد هزار مرتبه شکرش.

خدایا ؟ سپاسگزارم.


10 )از نمازها ، تقریبا فقط نماز صبح رو میخونم و بقیه رو میپیچونم.  با اینکه از رسیدن ماه رمضون میترسم اما بیصبرانه منتظرم شاید فرجی بشه و دوباره نمازام درست بشه.

یه چن سالی چقد خوووب بودم. خوب و خالص . نمازام  نماز بوداااا. با حضور قلب. خودم حال میکردم. بعده هر نماز یه عااااالمه حال خوب.

خدا نذاشت .  آره.  خدا نذاشت.  بی چک و چونه و اما و اگر.  تقصیر خدا بود .


11) رای ندادم. نسترن و سحر ، بالا رفتن  پایین اومدن. شعار دادن برام. تهدید کردن. فحش دادن. نطق کردن.   ندادم که ندادم.

چرا رای بدم؟؟؟  با اینکه واقعا از اومدن ریسی میترسیدم اما رای ندادم  .

"  الذینه والذینه  روز به روز بدتر از اینه  "


میدونی ؟  امسال چقد همه با افتخار رای دادن.  عکس های تلگرام فیس و افاده ای ها همه شده بود,

  صفحه مهر خورده تو یه دست و  انگشته جوهری  اون یکی دست.


12) همینا دیگه. دیگه یادم نیس چیزی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۰۱
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی