هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

عصر ۵شنبه ی دلپذیر

جمعه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۴۸ ق.ظ

ذیروز ناهار نسترن اینا پایین بودن. ۵ شنبه ها ناهار اینحان. تا غروب بودن. من از ۵ گفتم من ۶.۵ بیرون میرم هرکی میره بیاد.  نسترن داشت ماکارونی درست میکرد و خورشت کرفس. پرواضح بود که حال نداشت. مامان هم که اگه دلش میخواست هم نمیتونست بیاد. 

ساعت ۶ که شد گفتم نمیایین؟  هیشکی جواب نداد و من حرصم دراومده بود  که در اختیار نسترن باشم و طبق برنامه ی اون برم جلو.  خب بابا  ادم دلش میخواد عصر ۵ شنبه یا بقیه عصر ها بره بیرون . قدم بزنه ... هر وقت دوس داره طبق برنامه ی اون.

منم گفتم خودم میرم.  نسترن فکرشو نمیکرد که شال و کلاه کنم و برم.  لباس پوشیدم. فقط ۴ تومن پول گذاشتم پشت جیب شلوارم. مبایل برداشتم و برای اولین بار تو روز  هتذفری. جلوی اینه جوری هنذفری رو  جاسار کردم که زیر مانتو باشه. گوشی رو گذاشتم جیب شلوارم و هنذفری از زیر مانتو بیاد تا بالا. دکمه های مانتو رو بستم.  گذاشتم تو گوشم و شال رو غیرشل گذاشتم. رفتم جلوی مامانو گفتم  هنذفریم رو میبینی ؟ گفت : نه .

رفتم جلوی نسترن و گفتم میبینی ؟‌ گفت : نه . معلوم نیست.

کتونی پوشیدم و  یاالله.

چون مانتوم خیلی کوتاه بود به راحتی دستم رو تو جیب شلوار میکردم و گوشی ر وتنظیم میکردم. (‌صدا وووو... )

از کاشف رفتم بالا . از شیب تند کاشف السطلنه بالا رفتم و از کارگر پایین اومدم و از حاشیه استخر زدم تو فرعی مخابرات و اومدم خونه.

خییییییییییععععلی حال داد.  وحشتناک.

میدونی ؟‌ اولین بار بود که تا این سن  تو روز  هنذفری گذاشتم گوشم. کلا اهله هنذفری نیستم بجز برای ورزش گاهی .  تاااااااااااازه میتونم از این به بعد رادیو هم گوش بدم.

واقعا حال داد.  چرا این خوشی ها رو از خودم دریغ میکنم ؟؟؟  حالا  علی تو میای ؟‌ نقی تو میای ؟؟؟؟    خودم میرم تنهایی.

من و خدا و  هنذفری و موزیک.  با اهنمگ های شاد و انرزی بخش.

حالا پاااااااااااااااشو  عاشق شو  دسته خدا رو بگییییییییییر ...


خیلی خوب بود.

 برگشتم خونه ساعت ۸ بود . نزدیک ۷ رفته بودم.  نسترن هنوز پایین بود پیشه مامان. داشت ترانه رو میخوابودند... بعدش رفت بالا و گفت بیاین بالا شام ماکارونی مرغ و قارچ بخوریم.

از ظهر بهش گفته بودم من نمیخورم. میخوام شام ساده وسبک بخورم. اما  میترسیدم بهش بر بخوره. مامان هم همینطور . دلش شام سبک میخواست. اما  میترسید نسترن دلگیر شه...

دوش گرفتم و ۹.۵ رفتیم بالا.

خلاصه شام رو رفتیم بالا خوردیم.۱۰.۴۵ اومدیم پایین. 

۵ شنبه ی خوبی بود. شکر خدا.


اوه . راستی سیستمم رو گرفتم . واسط نصب کرد. ویندوز هم ناچار شد عوض کنه.  خییلی باحال شده سیستم. ترو تمیز.  روشن که که کردم  تمییزی سیستم  مملموش بود.  اتوکد ۲۰۰۹ گذاشت. خب با واسط فقط همون همخوانی داره.  ۸۰ تومن گرفت. ۸۰ هزار تومن.  

حالا باید کیس  رو ببرم  دفتر نسترن اینا.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۲۷
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی