هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

به پایان آمد این دفتر

دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۵۱ ق.ظ

گفته بودم  حالم زیاد خوب نیس.

دیشب که یه لحظه رفته بودم بالا  نسترن گفت  پول کار با جهان .چ. ی  رو. گرفتی ؟‌گفتم آره . اوووووه کی گرفتم و نموم شد که.

... گفتم هدی 2 تا کار داد خبری نشد ازش دیگه.

تو  هم این همه میگفتی کار زیاده کار زیاده  چی شد پس ؟‌ یه دونه هم کار نشد.   هی با این صحبت کن با اون صحبت کن .

تو چشمم نگاه کرد و گفت کار رو میدم به  ا. م. ینی . ..  گفت کار خیلی زیاده. اما امینی ماله همون محله .  ووو ...

دیگه به حرفاش گوش نکردم.  خیلی حرف زد. ولی من دیگه گوش نکردم.

وقتی اومدم پایینم کله سیستمم به هم ریخته بود. به مامان گفتم . گفتم  اینا که میدونن وضعیتم اینه.   ثامن که اینطوری شده بود و پولا رو بلوکه کرده بود اینا هی غر زدن چک داریم و ال وبل و ماشین بفروشیم و وووو

من تا جاییکه دستم بر اومد براشون کار کردم.  میرفتم بانک و شماره میگرفتم و میدادم بهشون جای من برن پول بکیرن و

ووو


..

داشتم رو کرشمه  کار میگردم که زدن نت رو خاموش کردن . اعصابم دیگه به هم ریخت. گفتم کثافتا  نت رو خاموش کردن. خوبه امروز به نسترن گفته بودم  جند شبه قبل داشتم کار میکردم زدین وسطش خاموش کردین.

یهو مامان از کوره در رفت.  گفت میگم خودت نت بگیروووو ..

گفته لبودم میخوام دوم مهر  نت رو شروع کنم. نسترن هم میدونست...

مامان گفت اون همه  تو داشتی اونا از نت پایین استفاده میکردی  شبانه روزی روشن بود . حالا که ...

مامان گفت  کی گفت بهت اون موقع نت خونه رو قطع کنی . ؟؟؟

گفتم خودت.  حالا من هیج وقت هیجی نمیگم ...

قاطی کردم و مامان هم فهمید . جفتمون رفتیم تو لک.

بعضی داشتم از شرایطم که باید میترکید جسابی تا سبک شم. اما نشد.  سعی کردم . نشد. فقط چند قطره اشک زیر پتو ...


صبجٰ سر صبحانه ٰ،  مامان حرف علم بندی خونه حاج خانوم رو میزد.  گفتم شاید من نیومدم امسال.

گفت : اره  . منم دلم نمیخواد برم . وقتی امام حسین بهم جو.اب نمیده. اما م رضا بهم جواب نمیده و

گفتم : وای مادر من . غلط کردم. از دهنم پرید که گفتم . ول کن .  سر صبح غر رو شروع نکن که کا روزمون به گند کشیده بشه.

حالا جلوی کسی هم چیزی نگو که میام یا نه. تا اون روز خدا بزرگه. هیمن جوری یه چیز از دهنم پرید.

.

ساعت 8.5 هرچی موبایلم رو زدم که روشن شه .نشد که نشد. دیگه اعصابم  شد اش شله قلم کار .

کمی بعد مجید زنگ زد . از من پرسید . مامان گفت  اعصابش خورده. مبایلش خراب شد. گفت گوشی رو بده بشه.

گفتم بگو داره اماده میشه.

مامان گفت.

اصرار و اصرارو

مامان گفت نمیگره. چی کار کنم.

اصرار و اصرار .

گرفتم گوشی رو گفتم : جانم.؟

 زد به مسخره بازی و اینا . چی شد ه ؟‌چرا ناراحتی ؟

با عصبانیت گفتم .: ناراحت نیستم. بگو کار داری اگه ؟

گفت:‌چرا عصبانی هستی . ؟‌

گفتم : عصبانی نیستم. اما همش که ادم نباید به ساز شما برقصه .

اونم قاطی کرد گفت : چرا داری به ساز ما میرقصی ؟   تق زد و قطع کرد.

گفتم جهنم که قطع کرد.

مامان گفت : عصبانی هستی نباید دیگران ...

قاطی کردمو گفتم : همش که آدم حوصله ی لاس زدن نداره که . گوشی رو برداشتم و بهش گفتم : جانم. ؟

کار داشت میخواست بگه. 



میدونی کلا خیلی خیلی خیلی  دمق (؟؟؟ دمغ ) ام .   الان چن بار برای گزارش دادن چن تا مشتری به مجید زنگ زدم و حرف زدیم. .. نسترن هم الان زنگ زد و حرف زدیم.

اما خیلی خیلی خیلی خیلی خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دمق ام. بی حوصله و کلافه . کلافه نه.  کلافه نیستم. خیلی ناراحتم. غصه دارم.

هیچی تو زندگیم...

میدونی حوصلهی خدا رو هم ندارم. بهم بدهکاره. خیلی.

باید بهم جواب پس بده.

 

میدونی ؟ الان بازم مجید زنگ زده بود به شوخی و خنده. حرف کرشمه رو زد . گفتم مرسی که دیشب داشتم کار میکردم قطع کردین.

کفت : نه . دیشب 2 شب قطع کردیم.

گفتم : دیشب حدود 11 قطع کردین وسط کارم.

گفت : اره قطع کردیم بعدش روشن کردیم.

گفتم :‌باشه. ممنون. خودم فردا اینترنت میگیرم.

خیلی بهش برخورد . ناراحت شد. گفت تو هم امروز عصبانی هستی بیخود ی زنگ زدم.

گفتم نه عصبانی نیستم که.  خودم فردا اینترنت میگیرم. نسترن هم میدونست خودم میخوام بگیرم که.

ناراحت شد بازم. نمی دونم چی گفت که گفتم :  نه . مردم که نباید به من اینترنت بدن .

داشت قطع میکرد که نذاشتم . گفتم فلان بدهکار فلان ووو

اگه موقعیت بود همین الان بغضه حسابی جای ترکیدن داشت. خسته شدم. خیلی زیاد . میتونست سبکم کنه.


از آسسسسسسسسسسمانم

ماتم ببارد

هراس بی تو ماندنم

ادامه داااااااااااااارد.








به پایان آمد این دفتر .

جکایت همچنان باقیست.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۲۷
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی