هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

یه پرده روشنتر

شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۳۶ ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااام. من اومدم.  چه شاد و خوشحال اومدم. 

چندی قبل ، اقای ج.ه.ان. چ. ... بهم گفته بود  فلانی ؟ زنداداشت و  دختر دایی ات مسئول فنی  دهیاری ها هستن. تو کار بگیر  نقشه برداری  من انجام بدم  نصف نصف.

اولش که به نسترن گفتم  هزار جور نه و نو آورررد . اولش گفت وااای من دلالی خوشم نمیاد. یکم موند گفت : اخه میدونی چیه ؟  همکارم آقای ا.م.ین. ی میخواد شرکت بزنه من به اون کار بدم نقشه برداری اونم معماری رو بده شرکت من.

خلاصه . خودش فرداش به هدی  گفت . هدی بینهایت استقبال کرد. ..

تو این ۳ هفته هدی ۲ تا کار داد. نسترن هییییییییچی.   به مجید گفتم : نسترن که خودش رو داشت میکشت که کار خیییییییلی زیاده. م  مدرک بگیره کار خیلی زیاده. چی شد پس ؟؟؟

 خلاصه.

کار رو هفته قبل هدی داده بود. عصر  اقای ج زنگ زد. گفت امروز با اون دو نفر حساب کتاب کردم. شماره حساب بده . گفتم : نه . عجله ای نیست .

گفت : نه.  رفاقت و دوستی جدا .  کار هم جدا. من اینجوری راحترم. شماره حساب بده .

گفتم تا شب میفرستم براتون.  ساعت ۸.۵ فرستادم.

۱۰ شب اس ام اس اومد ۲۵۰  ریخته برام.  آآآآآآآآآی حال داد . آی حال داد . آآآآآآآآآآآآآآآی حال داد .  اصلا یه حلاوتی داشت که انگار چقده پول گرفتم. ؟؟؟؟ وای من برای ۲۵۰ تومن پول  که تازه ۱۰۰ تومنش هم باید بدم به هدی  چقده ذووووووووووووووق مرگم خدا جون.  ؟ 

این ۱۵۰  خیییییییلی بهم مزه داد. فک کن.  بی پولیه  یا چی ؟ چه حلاوتی داره . به به . 

من خوشششششششششششحالم.

خدا جون ممنونم ازت . دسته شما درد نکنه.  امیدوارم بتونم زیادش کنم. خیلی .  فک کنم از طریق هدی بیشتر به نتیجه برسم. باید با باقی مسئول فنی ها هم ارتیابط  برقرار کنم.  منتهی  از طریق هدی . نه نسترن.


البته شاید نسترن هم تحریک بشه. مخصوصا اینکه منو هدی یه چیزایی گرفتیم. کسی از پول بدش نمیاد .  ....



۲)‌ گفته بودم رنگ خریدم ها.  نچرال ۳ .  ظاهرش مشکی بود. اما زیرش نوشته بود   بران دارک .   بین ۳ و۴ بودم. همه گفتن ۴ .  گفتم : نه موهام روشن میشه. نمیخوام تغییر رنگ بده.  فروشندهه گفت موهاتون ۳  هست. خلاصه منم ۳ گرفتم.

جمعه صبح روز عید قربان برای بار دوم در عمرم رنگ گذاشتم. منتهی برای بار اول تو خونه.    اما

اما  اقا موهام تو نور آفتاب قهوهای شده.  کلی به جونه مامان و نسترن غر زدم.  گفتم : اصلا کی گفته بود من رنگ کنم. هر وقت با طناب پوسیده نسترن و مامان رفتم تو چاه همین بوده. 

اولش که از حموم در اومده بودم  خییییییییلی عصبانی بودم. کارد میزدی خونم در نمیومد. هرچی مامان و نسترن میگفتن ما قهوه ای نمیبینیم مشکیه .  بیشتر قاطی میکردم. داد و فریاد.  نسترن بعد از  کلی داد و فریادم  ، اقرار کرد که موهات  مشکیه. فقط یه پرده روشنتر شده.

کم کم برام عادی شد.  بقول مامان مثه اون موقع هایی شده که حنا میذاشتم. تو نور فقط قهوه ای میشه.

اما دفعات بعد   میخوام  ۲   بخرم.  ؛ براون  وری وری  دارک  ؛

۱ و ۲و ۳ هر ۳ تا تو پالت مشکیه مشکی بود. نوشته های انگلیسیه زیرش فرق داشت فقط.  ۱ بخرم میترسم خیلی ضایع پر کلاغی شه.

اما ۳ هم خوب نیست.  ایشالله عید که بخرم  ۲ میخرم.

میدونی ؟

مامان امروز میگفت :  آخی . چقد خوب شد. سفید هات رو پوشوند. وقتی میدیدم سفید داری  عذاب میکشیدم . غصه میخورم. اما حالا احساس خوبی دارم . 

میدونی ؟  

هیچی بهش نگفتم. اما  از اینکه کاری کردم که مامان احساس خوب داشته باشه  خیلی خوشحال شدم. نمیدونستم مامان اینقد از دیدن موهای سفیدم  اذیت میشه.

خداروشکر  .

تو دلم اما گفتم : مادر من موی سفید رو پوشوندی . سن رو چی کارش میکنی . ؟؟؟ شناسناممو چی کارش میکنی ؟،‌؟  

اما چیزی نگفتم. چرا باید احساس  رضایتش رو خراب میکردم.؟؟

 


۳)  همش  حوصله عنوان گذاشتن ندارم. اما تو این پست خط به خط عنوان داشتم. 

حلاوت.   دلالی .  یه پره روشنتر .   دارک .    و و و و و



۴) خدای قشنگم ؟ ممنووووووووووووووووووووووونم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۱۱
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی