هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

اینجا رو سبک کردم. هر انچه که  ناشی از تست تکنولژی و  نرمافزار و ال وبل رو منتقل کرده بودم  رو همه رو حوصله به خرح دادم و دونه دونه پاک کردم. بعدش گفتم : آخیییییییش . راحت شدم .

هرچند بعد از مرگ سهرابه شاید. اما مرهم دل رستم که میتونه باشه. ها؟؟؟

آره بابا. بی خیال.  اینحا کسی نیست و میشه مثه نوبت ظرب  بلاگفا و  نوبت طرب پرشین بلاگ توش  فرییییییییییییییییاد زد..

راحت شدم و احساس خوبی دارم که پاک کردم  اون قبلی ها رو.

اما همه چی ممکنه. تو همین جند روزی که اشتباه کردم  یهوووو دیدی  یه آشنا گفت  : زیییییییییییینگ ...

اگه من خودم بودم  این شرایط برام پیش میومد  "سک سک " میکردم ؟؟؟ یا نه  یواشکی میخوندمش ؟  آآآآآآآآآآآآآا . نمیدونم. به خیلی چیزا بستگی داره. ارزش طرف برام ، شرایط اون طرف و ...   اما یه چیز رو خووووب میدونم از اینکه اینحوری یکی رو پیدا کنم  احساس فوق العاده ای خواهم داشت  شاید تو مایه های  حس کریستفکلمب موقع کشف قاره امریکا مثلا... بعدش از  اونجایی که نمینتونم جلوی دهن میارک رو بگیرم ناشناس لب به سخن میگشووووووووووووودم.


جدا از ترس و  حتی توهم همیشگی خوندن اینجا توسظ سایه هااا ،   فک میکنم هنووووز میشه اینحا فریااااااااااااااااااد زد. ییعنی حالی از سکنه اس.

 

اصلا امروز روز خوبی بود  خوبی هست. بعد از چندین روز  بارون و سیل ، صبح  که افتاب رو  دیدم  میدونستم  روز فوق العاده ای خواهد بود.  گرم و  نورانی و پر انرژی . خوب وقشنگ. روز عالی . به به .

خدای قشنگم  دوسسسسسسسسسسست دارم . یه عالمه .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۲:۵۵
مریم م.م
آخرین وبلاگ رو  در پرشین بلاگ  همین الان حذف کردم. حس  خوبی نیست حذف کردن. مجبور شدم.
هرانچه مونده بود از وبلاگ هی گذشته رو  بک گرفتم و ریختم تو صندوق بیان. 
تو پرشین بلاگ  بک اپ  ناجور بود. منم  ثبت موقت ها رو همونهایی که خصوصی بود رو  عمومی کردم و از رو صفحه اصلی کپی کردم و رختم تو ورد و بعدش  بوووووووم.  وبلاگ رو منفجر کردم. ...

حیف که  هیچی از نوبن طرب در بلاگفا باقی نموند. همممممممممش پرید.
نوبت طرب تو پرشین  هم الان ترکوندمش... اما نوشته هاش رو دارم. این خوبه.

 یک سال اخر  از زندگانیم گله دارد  هم  همش پریده (سال 93 ) . حق دارن  میگفتن بلاگفا خر است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۹
مریم م.م
بی دقتی ...
بازم بحث همین بلاگ و  اشتباه انتقال ...
همون بحث  از اینجا رونده و از اون جا مونده.  گول خوردم  . گول خوردن یعنی اینکه بدون فکر  حرفی رو باور کنی و دست به عمل بزنی. و
و امان از کنجکاوی من. اوف. لعنتی. 
میدونی ؟ گفت که هرچی تو بلاگفا پریده رو ما برمیگردونیم. همون موقع گفتم : زرشک. وقتی سرور اصلی نشد و ال وبل  , چه ادعای مزخرفی ...
 اما خب با اینکه میدونستم چرند میگن امتحان کردم.  چریده های بلاگفا که هیچچچچچ. داشته هاش هم قدرت نداشت انتقال بده...  بعدش هم نمیدونستم  این سبکی انتقال میده. با  همون اسم و رسم و  فلان و بسار...
 
میدونی؟  همیشه همین جوری فک کنم. آدمی که خونه به دوشه و مدام اساس کشی میکنه همیشه ضایعات داره و خسارت و  الخ و دولخ.

یه جورایی فک میکنم شاید عمر  فضای مجازی هم تموم شده. نمیدونم .شاید. فقط شاید .  بهترین  دورانم  تو وبلاگ ,  توی جوانیم ... بود.  دوستای خیلی اندک اما دوست داشتنی . پری , بانو آبینه دوست داشتنی و موقر و آروم ,  دکتر سارای شر ,  عباس اینجا و بهزاد اونجا  , آقای راد  و   پارسای متفاوته ...


گاهی فک میکنم بلاگفا  خیلی جفا کرد. همه ی اونچه رو که تو وبلاگ نوبت طرب نوشته بودم کل زمستان 93  وبهار 94  رو پروند.  اونجا خیلی برام مهم بود.  دلایل رفتم از  بلاگ قبلی ,  بدنیا اومدن " ترانه "   , نامه برای پدرم  برای پدر شدن پسرش و  کلی درد و رنج و شادی و تصمیمات و کانجار رفتن برای دانشگاه و  وردم و  عکس العمل های  دانشگاه و ...
اونجا خیلی خیلی مهم بود برام.  خیلییییییییییی زیاد توش نوشتم  نوشته بودم. شاید روزی چندین و چند بار . اروم بود و بی صدا. دوستش داشتم.
...
حال و حوصله نوشتن نیست. دلم میخواد کمی حرف بزنم و بنویسم اما واقعا دل و دماغش رو ندارم. اینجا  شلم شوربا شده. قر و غاطی. بدجوری .

پ.ن1) ها ها ها . امروز از داشنگاه اس ام اس داده بودن " دانشجوی گرامی , پاشو بیا دانشگاه . وگرنه درساتو حدف می کنیم هاااا ..."   نسترن میگه پاشو برو دیگه.خوبه درساتو حدق کنن؟؟؟ گفتم :بابا  نا سلامتی  من پیشکسوتم هااا...
پ.ن2) خدای قشنگم دوست دارم. شما چی ؟؟؟  :-(
 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۷
مریم م.م

اول محرم رسید . مراسم دیشب علم بندی خونه حاج خانم اینها خووب بود...  باروون بود. اما خووب بود...

هوا سرد شده. دوست ندارم...

بارون ، هوای سرد ، روزهای کوتاه ،  برام لذت بخش نیست...

من دلم آفتاب میخواد. آفتاب دلچسب ،  که گرماش به روح و جسم آدم نفوذ کنه و آدم باهاش جوون بگیره و  روحش تازه شه.

بقول  سالار عفیلی 

"  دلم هوای آفتاااااب کرده است.  دلم هوای آفتاب کرده است ...

...  به نام و نامه و پیام ،   چراغ مرد خسته رااا   ،،،، کسی نمیفروزدش

...

دلم هوااااااااااااای آفتاب کرده است.."


این دیگه هوای گیلانه. سرد و بارونی و ... 


دلم  نوووور میخواد. گرما ،  آفتااااب  ،

دلم بهار میخواد. بهااااااااااار دل انگیز.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۱
مریم م.م

بدجوری  گند زدم باز .

همه جا رد گذاشتم انگار.

بی احتیاطی کردم بدجوری. استرس دارم.  هم خونواده   منظورم کسایی که به سیستم هایی که ازشون استفاده میکنم دسترسی دارند و  هم دوستان قدیمی وبلاگ...

استرس دارم هر لحظه . درست مثه کسی که توهم تعقیب توسط یه شبه  شبح رو داره.  اما اینکه درسته یا غلط ؟ اینکه توهمه  یا حقیقت... نمیدونم. اما حوصلشون ندارم برای پایان دادن به این استرس هم تقلایی کنم و چیزی رو حذف کنم یا هرکار دیگه.

میدونی ؟؟؟ 

نباید بقیه وبلاگ ها رو انتقال میدادم. اشتباه کردی دختر . اشتباه. 

تااااااااازه. اونم که عرضه انتقال و مهاجرت دادن نداشت  و بلوف میزد.  همه نصفه و نیمه اومد اینجا.  یعنی اینکه  کار نصفه انجام شد و فقط با اینکار رد گذاشتم از خودم و یه استرس و وووو

اصلا باید برای گند هام  شماره بذارم.  تقریبا همیشه " بی دقتی " میکنم  که نتیجه اش میشه گند زدن.  اینبار هم بی دقتی کردم و هم  محتاط نبودم. 

محتاط بودن لازمه فضای مجازیه.

...

پ.ن1) خدایا؟ شکرت. دوست دارم. کاش

کاش

کاش , شما هم کمی دوستم داشتی.

 پ.ن2) خدایا .ببخشید. بابت تماااام بدیهام. تمام ناشکری هام و    تمّااااااااااااام خطاهایی که خواسته و ناخواسته انجام میدم. ببخشید. معذرت میخوام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۴
مریم م.م

1) اون پوله کلا جابه جا شد همون دیروز شکر خدا...

2) از وقتی اومدم دلم همین جور آشوبه.  یه استرس و اظطرابی دارم که نمیدونم بابت چیه....

3) دیشب خواب قشنگی دیدم. نه قشنگ هااا . آرامش بخش . از همونا که دلم میخواد. کوتاه بود. اما وقتی بیدار شدم حس قشنگش رو داشتم همراهم .

چیز خاصی نبود.رو تخت بودم. جایی شبیه بیمارستان. یه اتاق یه تخته. کسی که اومده بود منو ببینه شب افروز بود. انگار که دکتره. من جدی بود و متحیر . اما اون  موهامو نوازش کرد .جسش تو خواب به خوبی منتقل شده بود... هرچی که بود دوست داشتم.


4) خدایا؟ میدونم بدم. خیلی بد. 

چی کار کنم ولی.

سعی میکنم خوب باشم . اما خسته شدم از خووب بودن. 

خووب بودنی که نتیجه نداشته باشه ،  خووب بودنی که شما نخوای منو ،  چه فایده ای داره؟؟؟؟


5) امروز صبح باز  شبه آرش رو دیدم. مادربزرگش رو سوار میکرد. حالا فهمیدم که اون خانوم مادربزرگشه. پس خونشون همین جاهاست. اما چهارمین خونه اس. نه پنجمین. 

فک میکردم محل کارش اینجاست . اما با دیدن  اینکه داره اون خانوم پیر و عصا دار رو سوار میکنه و  وسایل اون خانوم تو دستشه فهمیدم  خونشون انگار همین حاست.

اگه خونشون اینجا باشه  آرشه بودنش  قوت میگیره. اما میدونم نیست.

خییعلی دلم میخواد ارش رو ببینم. خعلی.


6) خدایا شکرت. ببخشید. 

دوست دارم . میشه شما هم دوستم داشته باشی.؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۰
مریم م.م

 یک  گندی زدم در حد تیم ملی . 

باید بابت چک برگشتی مشتری ،  به صاحب حساب کارت  به کارت میکردم.  اششششششتباه کارت به کارت کردم به حساب  نفر قبلی که پولش تسوبه کرده بودیم. باز 3 تومن ( 3 ملیون تومن) ریختم به حسابش.

وای . مجید کلی عصبانی بود. راستم میگه. زنگ زدم کارخونه که حالا چی کار کنیم.؟؟؟ اونا هم عصبانی بودن. میگفتن حالا جه حوری از یارو بگیریم ؟؟؟ ما شاید یه فاکتو بیشتر کار نکرده باشیم با اون یارو. چه حوری پولو ازش بگیریم؟ 

حالا داریم پیگیری میکنیم ببینیم چی میشه.

گفتم خبرشو بهم بدین.


راستش من یکم ترسیدم فقط. اما فک نمیگنم مشکل خاصی پیش بیاد. یارو ناشناس که نیست. کسی بوده که  برای کارخونه قطعات تهییه میکرده. دزد و کلاهبردار که نیست که.  همین  هفته قبل  چهار ملیون وسیصد  تومن به حسابش ریختیم.

شاید یکم اذیت کنه بابت پس دادن این 3 تومن اشتباه. مثلا  چند روز عقب بندازه که وقت ندارم و  وقت نشد کارت به کارت کنم و این حرفا . اما در نهایت میده.

امیدوااااااارم ادم خوبی باشه و  بهمون استرس وارد نکنه و فوری تا ظهر یا نهایت تا شب پولو کارت به کارت کنه "ان شاءالله ".

 دوازده تا صلوات هم نذرکردم کار خیلی زود و بی دردسر انحام بشه تا ظهر.


در نهایت مقصر منم.

اشتباه اول و اخر  از من بود.

ان شاءالله که تا اذان ظهر درست میشه و یارو  ادم با خدایی باشه و اذیت نکنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۷
مریم م.م

این بچه بازی خسته شدم. مسخره اس. داشتم میومدم تقریبا 3.45 بود. نبش پاسای تماشا داشت میپیجید که منو دید. سنگینی نگاه رو دیدم. مسیر من مشخص بود. به سمت مغازه میومدم. 20 متر بالاتر  بلوار رو دور زد و از کنارم رد شد. اون مسیر باز بود و هزارتا کوچه پهن داشت از هر طرف .  یعنی پیچیدن  و دور زدن  یک درصد هم معنی نداشت. حتی اگه یکی مسیر رو اشتباه بره  و پشیمون بشه صد البته که حداقل 10 تا مسیر در هر دوسمت راست و چپ داره به شکل میانبر...

تا اینجا باز هیچی. اونجایی حرصم دراومد که از یکی از همین خیابون های فرعی دور زد و مجدد از کنارم در اومد. ( از قیام زد و کنار ورزشگاه از کنارم دراومد. )   خیلی خره. بعدش جالبه که مثلا نگاه نمیکنه و توجهی نداره. اما این کارا خیلی بچه بازیه. واقعا رفته رو اعصابم. حرصم در اورده و عصبیم کرده.

مدتهاس که با این قضیه درگیرم. اوایل فک میکردم شاید ارشه. بعدش دیدم نه. واقعیتش من دنبال ارشم. اما از هیچ راهی نشد که بفهمم ...


برای اینکه کمی اروم شم بازم هم تفعلی زدم به حافظ. تفعل به حافظ هم تفریحه و هم ارامش.این بار به

قصد هر دو . تفریح و ارامش رو میگم.

"سرگشته"

مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست /دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست

اشکم احرام طواف حرمت می‌بندد/گر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیست

بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی/طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست

عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار/مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست

عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد/هر که را در طلبت همت او قاصر نیست

از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز/زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست

من که در آتش سودای تو آهی نزنم/کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست

روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم/که پریشانی این سلسله را آخر نیست

سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست/کیست آن کس سر پیوند تو در خاطر نیست



پ.ن 1) غزل قشنگی  بود

پ.ن 2) فک کنم همین جا دیگه موندگار شم. بعد از 2-3 تا بلاگفا و 2 تا پرشین بلاگ ...

خواستم همه چی رو بریزم اینجا. دیدم نمیتونه . بخش خیلی کوچیکی رو مهاجرت میده.  یه .کاری امروز به ذهنم رسید. وبلاگ های قبلی رو  از رو پشتیبان ، اینجا تو صندوق بیان نگه دارم. 

اگه بخوام از رو پشتیبان ، از مهاجر  استفاده کنم  همه رو  منتشر میکنه. در حالیکه ااونحا تو بلاگفا خیلی ها خصوصی بود.  ثبت موقت  میکردم مطالبی رو که میخواستم کسی نبینه و نخونه و تقاضای رمز نکنه. 

بنابراین  فک کنم بشه از رو پشتیبان ، تو صندوق نگه دارم. اگه بشه  همه رو همین کارو میکنم.

حالا هرچی که با مهاجر اومد اینجا که هیج . دیگه جذف نمی کنم .



اه اه اه . لعنت به تو . چرا این کارا رو میکنه. الان  برای اولین بار دیدم  از جلوی معازه رد شد و یه دختره سوار ماشینش بود. نیشش هم تا بناگوش باز بود. یه نیم ترمز زد جلوی مغازه  که من دیدنش رو از دست ندم.

نمیدونم معنی کاراش چیه واقعا. سعی میکنم توجهی نکنم به کاراش . اون هیچ رقمه تناسبی با من نداره. از من خیلی خیلی کوچکتره و  تازه به دوران رسیده و تمام نسلش قصابن.  چرا میگم تازه به دوران رسیده؟ چون یه بچه زیر 30 سال  یه ماشین 80-90 تومنی سواره ...

در اصل نباید اصلا بهش فک کنم. روز اولی که متوجه این ادم شدم دنبال ارش میگشتم تو کوچه .  " پنجمین در " . هرگز نفهمیدم  پنجمین در یعنی خونه کی . از نسترن و خونوادش هم پرس و چو کردم به بهانه افراد کوچه. اما چیزی از توش در نیومد.

حقیقت اینه که فقط دلم میخواد ارش رو ببینم . فقط کنجکاوری برای دیدن چهره اش .همین.

دنبال ارش بودن که با این ادم برخورد کردم.

درست همون موقعی که با خودم کلنجار میرم که همش تخیلیات و فلان و اینا ، این احمق یه کاری میکنه باز که توجهم رو جلب کنه. و این طوری اعصابم رو بهم میریزه.

میدونی از اون مدل هاست که فقط قصد جلب توجه داره . بعدش خودش طوری وانمود میکنه که اصلا هیییییییییچ توجهی نداره. حتی وانمود میکنه که نگاه هم نمیگنه ...

این بچه بازی باید تموم شه. اون بچه اس. خب بذار جوونیشو بکنه. تو چرا خودتو درگیر میکنی.

...

امروز کاراش عجییب بود .

خدایا ؟ شکرت . ببخشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۷:۱۸
مریم م.م

"  مه نو "

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست

مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

در نعل سمند او شکل مه نو پیدا

وز قد بلند او بالای صنوبر پست

آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست

وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست

شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست

و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست

گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچید

ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست

بازآی که بازآید عمر شده حافظ

هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست

 


" به به "
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۳
مریم م.م