هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

۹ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

بیش از یکساله که میگم به این زودی ها ماشین نمیخرم. فعلا باید پولام تو بانک بمونه و سودش رو بگیره.

ماشین خرج داره . بنزین و بیمه و غیره.

به جای خرج کردنه پول لازمه که فعلا تو بانک بمونه و سود بگیره...

اعلام کردم سال 97 ماشین میخرم . نه زودتر.
حتی در مقابل اصرار های خصوصی مامان برای خرید ماشین ، تونستم قانعش کنم فعلا برامون ضروری نیس.

حتی امسال که مجید و نسترن شاسی خریدن و و...

 سعید چند وقت پیش کلی بهم اصرار کرد که ماشین بخر. ... گفتم فعلا نه. فعلا پولم بمونه تو بانک بهتره... سال 97 ماشین میخرم.

گفت : بخر. تا جوونی بخر و لذتش رو ببر.  وقتی بخری میفهمی چی میگم. گاهی که حوصلت سر بره همین که یه دور باهاش بزنی کلی دلت باز میشه. یه پراید بخر.

گفتم : دیگه تا حالا ماشین نخریدم ، دیگه پراید که نمیخرم.

گفت : پچی میخری.؟ مزدا 3 خوبه ؟

خندیدیم و گفتم : آره. این یه چیزی . اما پراید نه .

گفت : خوب پس خیلی پول جمع کردی .

جواب ندادم وبا یه لبخند تو خماری گذاشتمش.


سعید یه سال از من کوچکتره. اما تاحالا کلی ماشین عوض کرده. یه تصادف شدید هم داشته که دایی گردن گرفته....


الان 208 کروک دیدم.  به . این چیه ؟ خدایا؟ خیلی با حاله.

من عاشقه کروکم. تا یکم قبل فک میکردم کروک  سن و ساله خاص داره. خیلی تیناجریه. یه ماشین صدرصد جووونانه. تا 25 سال.

اما چن وقت میگم داشته باشم سوار میشم. دوس دارم خب.


این 208  کروک خعلی با حاله پسر. عجب چیزیه  . دوسش دارم.  شاید تا سال 97 ( 2018-2019 )  تو ایران ارزون  باشه. اون موقع من 35-36 سالمه. اصلا بگیر 37 -38 . خوبه بابا . :-))))).  سوار میشم اگه داشتم. گوربابای حرف مردم.

اگه داشتم و پولم رسید میخرمش.


خدای قشنگم ؟ شکرت. دوووووووست دارم زیاد. لطفا شما دوستم داشته باش. :-)))

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۲۰:۲۴
مریم م.م

http://hafezdivan.blogpars.com/2014/08/0023104401132100034211004.html


صبح دولت می‌دمد کو جام همچون آفتاب

فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب

خانه بی‌تشویش و ساقی یار و مطرب نکته‌گوی

موسم عیش است و دور ساغر و عهد شباب

از پی تفریح طبع و زیور حسن طرب

خوش بود ترکیب زرین جام با لعل مذاب

از خیال لطف می مشاطهٔ چالاک طبع

در ضمیر برگ گل خوش می‌کند پنهان گلاب

شاهد و مطرب به دست‌افشان و مستان پایکوب

غمزهٔ ساقی ز چشم می‌پرستان برده خواب

تا شد آن مه مشتری درهای حافظ را به نقد

می‌رسد هر دم به گوش زهره گلبانگ رباب



http://hafezdivan.blogpars.com/2014/08/0023104401132100034211004.html



به به .

خدارو شکر.

خدایا ممنونم و سپاسگزار.

فشنگ بود


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۸:۵۳
مریم م.م

هنوزم گاهی به آرش فک میکنم. آرشی که 5 تا خونه اونورتر و من نمیشناسمش و اون خووووب منو میشناسه.

هنوزم 
گاهی یادم میاد.

اگه امروزه روز بود شمارشو تو تلگرام چک میکردم ...

اون موقع یه ایرانسل بود...

یه روزی نوشتم آرش یه ترسو بود.

اما منم بودم . خیلی بشتر از اون.

ناشناخته های زندگی من خیلی بیشتر از این جرفاس.

آرشی که 5 تا خونه اونورتره و من خووب میشناخت .

مهندسی کشتی که خووب منو میشناخت و ...


من همیشه خدا ترسیدم.

ترسیدم که سر کار باشم. 

ترسیدم که تو یه آزمون باشم.

...

آره . همیشه ترسیدم.


ترس باعث میشه آدم زندگی رو از دست بده.

....

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۸:۳۷
مریم م.م

سر داده در سکوتی، آوای بی نوایی
پیچد در آسمانها ناله های جدایی
گوید به من دل من، تا کی در انتظاری
دیگر نمی آید باز، فریاد ز بی وفایی

نمانده غم گساری، نمانده آشنایی
ماندم دراین تنهایی، ماندم در انتظارت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۸:۱۹
مریم م.م

نمیدونم اثر ماه رمضونه یا ...؟؟  انگار به شرایط عادت کردم. انگار دیگه جووشه زندگی و وضعیت کاری و شغلی و درامد و زندگی و آیندمو نمیخورم خدارو شکر.

نمیدونم واقعا این کاره خودمه که بالاخره بی خیاله همه چی شدم و خودم به شرایط وفق دادم و شرایط رو پذیرفتم  یا 

یا  اثر ماه رمضونه .  آخه آرامشم از ماه رمضونه ...

به هرحال نمیخوام خطایی بکنم که همه چی به هم بریزه. این خطا  شامل یه اشتباه درونی و شخصی میشه که به راحتی میتونه همه چی رو بهم بریزه. و البته تبعات بیرونی هم خواهد داشت.

سعی میکنم همه جی رو به هیمن ترتیب نکه دارم.

اینکه به آینده فک نکنی  و نگرانش نباشی خیلی خوبه.  اینکه فکر کنی خوبه ، اما اینکه نگرانیش ، زندگی رو از روال طبیعیش خارج کنه اصلا خوب نیس.

خداروشکر الان وضعیت خوبه . صد هزار مرتبه شکر.


2) مامان رفته چکاپ سالانه.

سیتولوژی هنوز جوابش نیومده. اما امسال دکتر مشکوک بوده.  که البته که همه چیز خوب خواهد بود و مامان سالمه سالمه. من دلم روشنه و آرامش دارم. صد هزار مرتبه شکرخدا

جواب سنو هم خوب بوده. توده ای نداشته . فقط مجاری شیری متورم بوده که ان شاءالله چیزی نیس اونم.

3 شنبه جواب سیتولوژی میاد.

ان شاءالله همه چی خوبه و روبه راه. توکل به خدا .

هرچی خدا بخواد همون میشه. میدونم خیره.


3) ترانه روز به روز داره بزرگتر و شیرین تر میشه. رابطه خیلی خوبی با هم داریم. بی نهایت دوسش دارم و دوسم داره. ...

کاش منم یکی داشتم. یکی نه دو تا.


4) دیگه امیدی ندارم برای اون قضیه . انگار خدا نمیخواد.  سعی میکنم کنار بیام و بی تفاوت باشم. با اینکه با تماااااام وجودم دلم میخواست...

اما هرچی نگاه اطراف میکنم ، هرچی بیشتر دقت م.یکنم  ، کمتر به نتیجه میرسم. کسی نیست . حتی تو دوردست هاا.


5) شکر خدا . شکر خدا . شکر خدا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۳
مریم م.م

1) دیشب سحر ،  نه ،   میشه امشب سحر ، 

منظورم همین سحریه که چند ساعت پیش غذا خوردم ، 

آره ، این سحر ، آخرین سحر ماه رمضان 95 بود. تلویزیون برنامه خداحافظی شکلی داشت. موقع غذا خوردن دلم حسابی گرفت.

امسال زیاد لذت نبردم از ماه رمضون .   همون سر غذا دلم تنگ شد.  یاد حرفی که قبل مااه رمضون زده بودم افتادم. 

" شاید امسال آخرین ماه رمضون باشه"   .سر مشکلاتی که با خدا داشتم ،   همش میگفتم شاید آخرین ماه رمضونی باشه که روزه میگیرم. این حرف رو به لحاظ مردن نمیگفتم.   به این خاطر میگفتم که  یعنی از سال های آینده دیگه روزه نمیگیرم."روزه خور "  میخواستم بشم.

دیشب  سحر که یاد این حرف افتادم حسابی پشیمون شدم. هزار بار گفتم پشیمونم. خدا نگنه که اینطور بشه.

من بازم روزه میگیرم به یاری خدا. سال دیگه هم اگه زنده بودم و خدا خواست و عمر و  توانی بود حتما روزه میگیرم ان شاءالله...


2) چند روز قبل آقای "ق"  از کمبته زنگ زده بود. گفت برای عید فطر میخواییم بین نیازمندا وسایل توزیع کنیم و اگه چیزی دارین و اینا ، تا قبل  عید فطر بدستمون برسونین. ..

دیروز به موبایلش زنگ زدم جواب نداد. بعدش درست زمانی که با نسترن تو ماشین بودم و نسترن کنارم بود زنگ زد.  هول کردم. نمیدوستم بردارم چه جوری حرف بزنم که نسترن نفهمه...

به نسترن گفتم ضیط رو کم کن. نسترن کم کرد خیلی . بعدش گفتم : نه . اصلا قطعش کن. قطع کرد و گوشی رو برداشتم.

گفتم میخواستم بدونم فردا کجا تشریف دارین ؟؟؟ گفت فلان جام تو همون مسجد ... تا 11 هم بیشتر نیستم.

گفتم: بسیار خووب . اگه خواستم بیام باهانتون هماهنگ میکنم.


بعد از خداحافظی خداروشکر  نسترن نپرسید کی بود؟؟؟ اما جند دقیقه ای فضا حسابی سنگین شد.  شاید اونم بین پرسیدن و نپرسیدن مونده بود.

شایدم منتظر بود خودم بگم.

به هرحال منم با دلهره منتظر بودم اگه پرسید چی حواب بدم که خداروشکر سوالی نکرد و حرفی نزد. فقط یه 4-5 دقیقه ای سکوت سنگین حاکم شد.


دیشب فک کردم که پول بدم یا چی ؟ که به ذهنم رسید برای همون زوجی که رفتن مشهد   ،  پسره  ( یوسف ) بهم گفته بود لوله کشه .و من تصمیم داشتم بهش لباس کار مخصوص بدم و حوله و اینا .

تصمیم گرفتم یه ساعت دیواری ،  2 تا حوله دست و صورت رنگ صورتی و نارنجی ،  یه تیشرت 3 دگمه سرمه ای  و یه لباس کار بلوز و شلوا مخصوص  براشون ببرم.

صبح جمع کردم. زنگ زدم از مجید آدرس لباس کارا رو گرفتم. یه تیشرت xl هم برداشتم. و باقی چیزا.

مجید گفت : به کی میخوای بدی؟؟  گفتم : یه بنده خدا ی مستحق. نمیشناسم .  گفت اگه نمیشناسی پس چی داری بهش میدی؟

گفتم از طریق یکی دیگه دارم میدم.

به مامان گفتم یه آزانس زنگ زد .

مامان هم اینبار هیییییییییییییییییییییچ  سوالی نکرد و کنجکاوی نکرد.

رفتم اونجا. داشت سبد کالا توزیع میکرد. برنج و روغن و ... تا منو دید کلی احترام گذاشت و اینا . دادم بهش گفتم میخوام برسونین بدست همون زوجی که رفتن مشهد. پسره گفته بود لوله کشه. براشون یهکم وسایل آوردم.

گفتم شمارشون رو دارین ؟ اگه ندارین من الان بهتون بدم.

گفت : نه تو سیستم دارم. با ما زیارت اومده بودن دیگه.


گفتم اینحا یکم دوره . یکی دوروز در هفته رو تو اداره باشین راحتره و نزدیککتر برامون.

گفت : اصلا نیازی نیس بیاین. هر وقت هر کمکی دارین زنگ بزنین ما میایم دفتر کارتون ازتون میگیریم.

تشکر کردم و گفتم : ضمنا آقای "ق"  اگه  کمک انسانی هم نیاز داشته باشین خوشحال میشم کاری انجام بدم.

گفت : آره. من یه برنامه ای برای شما دارم بعد ماه رمضون. بهتون میگم بعدا.


تشکر کردم و سوار آزانس شدم اومدم سر کار.

مجید زنگ زده بود . بهم گفت : اوسا کاره بیاد وسایل بخره بعد لباس کار بگیره دیگه .

گفتم : نه بابا . اوسا کار نیس. مستحقه.  لوله کشه. اوسا کار بود که دستش به دهنش میرسید.

گفت :مامان داد؟  گفتم : نه . مامان خبر نداره. تو هم لطفا  شیپور  بر ندار و  دادار دودور  راه ننداز.

گفت : تو از کجا میشناسی؟

گفتم : نمیشناسم . از طریق یکی دیگه میشناسم. یه بار گفته بود لوله کشه. و...

گفت : خدا صواب  ثواب بده. گفتم : خدا شمارو ثواب بده. از وسایل شما برداشتم.

گفت : اخرین بار باشه اینو میگی ها. وسایل ماله جفتمونه.

....


3) وقتی برگشتم اینجا ، هوس کردم شماره  یوسف اینارو بزنم تو تلگرام ببینم . گاهی از رو عکس ها خیلی چیزا دست آدم میاد.

زن یوسف 2 تا خط داشت. من یه شماره از دختره دارم و یکی از پسره فک کنم.

یک خط تلگرام نداشت. اما ، اون یکی رو که زدم تلگرام داشت. تو پروفایلش فقط یه دونه عکس بود که حالم رو خیلی خووب کرد. یه لبخند نشوند رو صورتم.

یه حاله خوب ، یه لبخند  و یه ارامش ،  نتیجه دیدن  تنها عکس پروفایل اون زوج بود. عکس عقدشون رو سفره عقد.

خیلی خیلی خیلی خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی قشنگ بود و دوست داشتنی .

تصمیم گرفتم اون شماره رو همونجوری تو تلگرامم داشته باشم و سیو  کنم.


4) خدای خوبم هزار مرتبه شکرت. خدایا سپاسگزارم برای هرانچه که بهم عطا کردی .

خدایا ؟ دوسسسسسسسسسسست دارم.


5) روزهای خوب خیلی خیلی نزدیکند.



 



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۱
مریم م.م

1) فردا  احتمالا آخرین روز ماه رمضون باشه. به همین راحتی و به همین سرعت...

امسال ماه رمضون سطحی گذشت برام. نتونستم اونجوری که باید و شاید ، اونجوری که دلم میخواد ، مثه سال های قبل لذت ببرم .

متاسفم . اما نشد...

امروز و فردا که روزه بگیرم تمومه.

تا چه پیش آید و خدا در تقدیر یک ساله ام چه نوشته باشد. که ان شاءالله خیر است ...


2) نسترن هم امسال روزه گرفت. 5 تا روزه گرفت. برای اولین بار. 2 تا بی سحر و 3 تا رو اومد پایین سحری خورد با من.

روزه بی نماز.

مامان میگه  کم کم درس میشه. نماز هم میخونه کم کم برای خودش.


3) تهمیم. خالیه خالی از حرف.

4) شاید به زودی گزارش روزانه نوشتم اینجا.  ( خوردن و خوابیدن و ...) .


5) الهی ؟

شکرت.

خدایا ؟ سپاسگزارم. ببخشید. لطفا دوستم داشته باش و رهام نکن.

خدایا ؟ عشق و آرامش    ،  شادی و سلامتی ،  عاقبت به خیری و عافیت روح و جسم رو تو سرنوشت من قرار بده . ان شاءالله.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۱:۲۹
مریم م.م

دیشب شب قدر بود شب نوزدهم ... 

چون شبا من زود میخوابم هنوز 11 نشده خوابم گرفته بود. و معمولا این شبا ، نمیدونم چه مرضیه که آدم زودتر از معمول هم خوابش میگیره...

مجید ساعت 10.5 اومد پایین تا مثه هر سال احیا بیگیریم 3 تایی. با اینکه نسترن امسال 2 تا روزه گرفت اما باز هم برای مراسم پایین نیومد. یادم میاد که سال اول چقد من و مامان تعجب کرده بودیم که طرف حتی حاضر نیس دعا بخونه و فلان ...

راستش اونقد پر انرژی دعا نکردم . اما درهای امید رو برای خودم باز گذاشتم و دعا کردم . تفاوت ماه رمضون امسال با سال های قبل اینه که بشدت به یاد بقیه ام...

دیشب هم برای خیلی ها دعا کردم . برای خیلی های مثه خودم .

برای دختر خانوم حسین پور ( همسایمون ) .

برای مژگان و عاطفه ( دوستام ) ،

برای خانوم مدنی ، برای مجید معدن.. ،

برای آرش ( ر ش) ، برای  پری ،  پارسا ا  ،    وحید اینجا و عباس اونجا ،     (دوستای وبلاگیم ) .

برای عمه شهین

...

و

برای خودم  دعا کردم .

دعا کردم که خوشبخت باشن و....

علاوه بر دعاهای معمولم ، 

دعا برای اشخاص بالا ، گویا پررنگ تر بوده ...

خدایا ؟؟

کاش تقدیرم قشنگ رقم بخوره . کاش عاقبت به خیر بشم .

کاش سلامتی ، شادی  موفقیت و عشق و آرامش تو تقدیرم نوشته بشه.


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۱:۲۴
مریم م.م
اینکه نمینویسم نه که حرف ندارم و همه چیز رو رواله. نه.
به نت که دسترسی دارم حرفم نمیاد. احساس میکنم همش تکراریه و حرفی واسه گفتن نیست.
اما کلا با خودم زیاد حرف میزنم. ...
از دیروز که اون هکر 16 ساله رو تو ماه عسل دیدم بازم فیلم یاد هندوستان کرده... همیشه دلم میخواست یه هکر حرفه ای میبودم.
اینقد این آرزو برام بزرگ بوده که اطرافیان ( مجید و نسترن اینا ) فکر میکنن من میتونم... هرچی بهشون میگم بابا مگه هکر شدن الکیه به کتشون نمیره.
حرف هکر و اینا که میشه همیشششه دارن تهدیدم میکننن .هه هه.   بهم میگن دس از این مسحره بازیها بردار. زندان میری و آبروت میره.ما نمیایم دنبالت و از این حرفاااا.
بهشون میگم : بابا حالا کی هکر شده ؟؟؟ مگه هکر شدن الکیه؟؟؟
اما اونا بهم مشکوکن. هه . 
همینشم با حاله برام. حس خوبیه وقتی نگاه مشکوک بهم میکنن. اصلا حال میکتم بخدا...

میدونی ؟ همیشه دلم میخواست یه کار بزرگ بکنم. بچه تر که بودم دلم میخواست " سناتور "  بشم. بعد تر هاا  وقتی ریئس صنف بودم به "شهردار " شدن یا " فرماندار" شدن فک میکردم. ...
همیشه دلم میخواسته مدیر یه مجموعه بزرگ و پر زرق و برق میبودم....

...
اوف . یادم رفت چی میخواستم بگم که به اینجا رسیدم؟؟؟؟...

این روزا همش به بیمه ام فک میکنم. اینکه قطغش کردم و معنی قطع کردنش و عواقبشو ووووو....
به یه توان مالی مناسب که برسم دوباره میرم و از نو بیمه میکنم خودمو. به حرف هیچکس هم کاری ندارم.
من که نمیتونم بمونم کی قرار "ارث خور "  بشم؟؟؟؟؟؟؟
حالم بهم میخوره.
تو اولین فرصت که شرایطم یکم مناسب بشه حتما اینکارو میکنم.
به مامان گفتم امسال آخرین سالیه که ماهانه بهم میدی. دیگه قبول نمیکنم.  ماهانه از سود پولم از بانک برداشت میکنم . دیگه نمیتونم قبول کنم  "خرس گنده "   هنوز از تو پول بگیرم. تا همین جاشم برام عذاب بوده. مایه شکنجه م بوده. پیرم کرده  شرمندگیش...
امسال که تموم بشه ...
میدونی ؟ هیچی تو زندگی اونجور که خواستم نشده تا به امروز.
باور کن توقع زیادی از زندگی نداشتم. اما هرگز نشد که تو جایگاه درستم قرار بگیرم...
.....

بازم رشته کلام از دستم در رفت. سرم گیج میره یکم . یکم بیشتر از یکم. چند روزه که گاها  گیج میره...
به هرحال شکر خدا. صد هزار مرتبه شکر خدا که سلامتم. صدهزار مرتبه شکر خدا که مادر خوبی دارم که همیشه پشتمه.
صد هزار مرتبه شکر خدا که خونه و خونواده خوبی دارم. و
و
صدهزار مرتبه شکرخدا ، که هنوز اون ته ته های وجودم خدا هست....
من ،
هنوزم امیدوارم. به آینده. به رحمت خدا ، و ووووو....
این روزا با خودم تکرار میکنم :  ": کارخوبه  خدا درست کنه . سلطان سلیمان خر کیه ؟؟؟"
 خدا بزرگه. توکل به خدا. این روزا هم میگذره..
با میگذره  میگذره ،  زندگی هم میگذره.
اما
خدا هست. قطعا خدا هست و رحمت و نعمتش شامل حال من هم خواهد شد به زودی ان شاءالله.
روزهای خووب خواهند امد.






پ.ن 1)  وقتی که  خووب رو اینحوری نوشتم و 2تا  "و " گذاشتم ، یاد یه دوست خییلی خوووب افتادم. دلم براش تنگ شده. دلم میخواد بدونم کجاست و جی کار میکنه. یه دوست مجازی خیلی خووووب.  آب خووی دکتر پارسا ( وحید) .
ان شاءالله همیشه سلامت باشه و شاد و موفق. به آرزوهای قشنگش هم برسه.

پ.ن2) بازم یاد وبلاگ قبلیم افتادم . چه دوستای خخوبی اونجا داشتم. پارسا . پری . بانو آبیینه. دکتر سارا ، حسین، عباس اینجا و بهزاد اونجا ، وووو...

پ.ن3) خدایا شکرت . دوووووست دارم زیاد .

پ.ن 4) "روزهای خووب خواهند آمد "

         " روزهای خووب  در  راهند  "
 
         " روزهای خووب    نــزدیکند "


                             " روزهای خووب    نــزدیکند "



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۱۱:۲۹
مریم م.م