هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

1) ساعت 10  یه مصاحبه کاری داشتم تهران. تو یه هلدینگ. میر بازرگانی میخواست.  نرفتم ...

پرسیدم شرایط کاری ؛ حقوف و مزایا؟؟؟  گفت حضوری صحبت میکنیم. ...

منم نرفتم ...


2) تو این ماه از 3 روزمه ای که فرستادم . 2 تا شون زنک زدن بهم. اولی اصفهان . دومی تهران.  هیچکدوم رو نرفتم ...

راستش منتظر سومی هستم. ....



3) امروز فهمیدم عذرا هم  داره مامان میشه به سلامتی. مبارکش باشه. ...


4)  تا چه پیش آید و خدا چه خواهد. ...


انشاءالله  خیر و خوبی میخواد خدا هم .

خدایا شکرت. سپاسگزارم .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۶
مریم م.م

  http://hafezdivan.blogpars.com/2014/09/00231144011321100342111152.html  

سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

به دست مرحمت یارم در امیدواران زد

چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست

برآمد خنده‌ای خوش بر غرور کامگاران زد

نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست

گره بگشود از ابرو و بر دل‌های یاران زد

من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست

که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد

کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری

کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد

خیال شهسواری پخت و شد ناگه دل مسکین

خداوندا نگه دارش که بر قلب سواران زد

در آب و رنگ رخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم

چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد

منش با خرقه پشمین کجا اندر کمند آرم

زره مویی که مژگانش ره خنجرگزاران زد

نظر بر قرعه توفیق و یمن دولت شاه است

بده کام دل حافظ که فال بختیاران زد

شهنشاه مظفر فر شجاع ملک و دین منصور

که جود بی‌دریغش خنده بر ابر بهاران زد

از آن ساعت که جام می به دست او مشرف شد

زمانه ساغر شادی به یاد میگساران زد

ز شمشیر سرافشانش ظفر آن روز بدرخشید

که چون خورشید انجم سوز تنها بر هزاران زد

دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق ای دل

که چرخ این سکه دولت به دور روزگاران زد



http://hafezdivan.blogpars.com/2014/09/00231144011321100342111152.html




مثل کوه استوار باش. صبح صادق در حال دمیدن است و تو در همین صبح به کام دل می رسی. این فال برای تو دولت و سعادت و مقام را یکجا بشارت می دهد. نکند زمانی که به تمام حاجاتت رسیدی خدا را فراموش کنی و منش و اخلاقت تغییر کند که در این زمان خداوند همه چیز را از تو خواهد گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۶
مریم م.م

امروز از خودم خجالت کشیدم حسابی.

از خودم خجالت کشیدم وقتی به خواب یکی هم حسادت کردم.

امروز صبح وقتی مجید تعریف کرد که دیشب 2 بار خواب دیده داره میره مشهد زیارت .یه بار هوایی تو خونه قدیمی و با بابا و ...  ویه بار دیگه هم همون دیشب باز خواب دید که نسترن  و ترانه با اسپورتج سفید رفتند دنبالش که برن مشهد ....

آره وقتی مجید تعریف کرد خوابش رو حسابی حسودیم شد و  درجا تو همون لحظه هم حسابی ازخودم شرمنده شدم و خجالت کشیدم.

اینقد حقیر شدم که به خواب دیگران هم حسودیم میشه یعنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا ؟

امروز تولد امام رضاست. همه مردم  منجمله خودم چشم به دستای امام رضا دوختیم. همه یه حاجتی ، آرزویی ؛ چیزی دارن ...  و امروز روز تولد امام رضاست...

یه روز خاص .

خدایا ؟؟؟

......

....

....

...

...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۶
مریم م.م

بازم چند روز پیش رزومه میل کردم برای یه شرکت .

راستش رزومه هام  سنگینه . خودم میدونم رزومه نسبتا خوبی دارم.  اما

همیشه مشکل اونجاست که  تو  "تهران"  ؛ "اصفهان " یا "مشهد"  ساکن نیستم. ...

 اما فقط میخوام امتحان کنم بهم زنگ میزنن یا نه .

امروز بازم زنگ زدن بهم .  "شرکت رشد طیور ز "  ... میخواست قرار بذاره برای مصاحبه حضوری . کجا ؟ اصفهان . ..

گفتم باید یه سری شرایط کاری رو بدونم.

گفت 8.5 تا 5 عصر .  و 5 سنبه ها   8.5 تا 12 .

گفتم حقوق ؟

گفت : باید در مورد حقوق صحبت کنید . بیمه هم که داره ...

گفتم این هفته که نمیتونم.

ول کن نبود. گفت : اول هفته آینده بذارم؟؟؟

گفتم : اخه باید شرایط اولیه  تاییدم باشه تا به مصاحبه حضوری برسیم.  ( منظورم حقوق و اینا بود ) .

گفتم : خودم باهاتون تماس میگیرم و هماهنگ میکنم .

...


اخه فک کن برم مصاحیه  حضوری  تااااااااا  اصفهان 12 ساعت راه . بعدش بگه حقوق یک تومن. ... 

خب معلومه که نمیخوام...

یه تومن رو تو خونه خودم میگیرم. حداقل باید 2 تومن باشه  که کوچ کنم. ها؟؟؟؟ 


تو این فکرم که زنگ بزنم فردا و حرفامو بزنم و یا بی تفاوت باشم و دیگه زنگ نزنم.؟؟؟؟

اینکه زنگ بزنم مودبانه تره یا ؟؟؟؟ بیخیال شم ...؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۷
مریم م.م

1) "عشق "  و  " وصال "  یه نعمته که خدا نصیب هر کسی نمیکنه.


2)    

دلم میخواد یه شغل مستقل از مجید و نسترن داشته باشم.

دلم میخواد در اختیار اینا  نباشم.

دلم میخواد استقلال داشته باشم.


3)

دلم میخواد یه سازی بلد میبودم . بشدت دلم میخواد بلد میبودم.  ویولون یا سنتور.



4)

روزها همینجور از پی هم میگذرن. بزرگ شدن ترانه ، تغییراتش ، راه رفتن و بدو بدوش  ،  حرف زدناش ،  اینو بخوبی نشون میده. نشون میده که روزها بی وقفه و سررررررررررریع دارن میرن .

خسته ام..





 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۶
مریم م.م
فقط از خدا میخوام بهم قدرتی بده که این زندگی رو به اتمام برسونم. خسته ام واقعا.
از خدایی که همراهیم نمیکنه هم دلگیرم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۴
مریم م.م

بازهم حال ناخووب.
رروحم بشدت خسته اس.  روح خسته جسم رو هم فرسوده و خسته میکنه .

همه چی خووب بود. نمیدونم چرا دوباره اینحوری شد؟؟؟

بحث های این چند روز با مامان ، سر مسایل کوچیک و بزرک ، 

اصرار های نسترن برای همراه شدن با من ؛ برای درست کردن کیک تولدش

و شاید رطوبت بیش از 90 %  هوا   ، مسببش باشه.


یه ماه بیشتره که همش دنبال یه کیک فوق العاده برای تولد نسترن بودم. تصمیم داشتم این دفعه یه خرس 3 بعدی درست کنم.

الان 3 هفته اس که افتاده به جونم که با هم درست کنیم.

اوایل فک میکردم شوخی میکنه . اما کم کم فهمیدم که جدی میگه.

بهش گفتم میخوام سورپرایز شی.

گفت : من سورپرایز دوس ندارم.

تو دلم گفتم : اره میدونم . همیشه تو این چند سال دیدم گند زدی به "سورپرایز "و "سورپرایز کننده.".

گفتم : میخوام کیک تولدت کادوی من باشه بهت .

اینقد اصرار کرد به مجید گفت . به مامان گفت .  اما من زیر بار نرفتم.

تا دیشب که زنگ زد گفت : اگه نمیذاری من با تو کیک درست کنم ؛ خودم فردا شب یه کیک کوچولوی 3 نفره درست میکنم برای خودمون که همون فردا شب هم تموم بشه ...

جا خوردم. عصبانی شدم تو دلم. یه تهدید خیلی نرم و ملایم بود که اصلا به مزاجم خوش نیومد.

گفتم : باشه . حالا که تو اینحور میخوای باشه خودتم بیا.

گفت : تو ناراحت میشی؟

گفتم : آره . ام ااشکالی نداره .تولد توئه . تو باید خوشحال باشی. منم فقط میخواستم خوشحالت کنم .

گفتم : حالا فردا قطعی بهت میگم.


دیشب با خودم فک کردم چه کاریه اخه. نمیخواد به جهنم. من بیخیال میشم. بذار خودش بیاد و درست کنه.  منو تهدید میکنه که یه کوچولو 3 نفره درست میکنم واسه فردا شب...

نسترن تولدش 6 مرداد یعنی فردا چهارشنبه اس. اما میخواد 5 شنبه مامانش ااینا رو بکه با ماها که شام اونجا باشبم.

برای همون امشب میشه شب تولدش.

صبح که میخواست بره ، با خنده گفتم :  دیگه قطعا بهت میگم : تو هم بیا با هم کیک درست کنیم. طرح هم هرجی خودت دوست داشتی. گفت : نه تو ناراحت میشی. نمیخوام ناراحت شی.

گفتم : نه. دیگه ناراحت نمیشم. دیشبی با خودم صحبت کردم. تولده توئه. تو باید خوشحال باشی نه من. منم میخواستم خوشحالت کنم. تو اینحوری خوشحالتری.

گفت  : هرچی تو طرح داشتی همونو درست کنیم . اما با هم.

گفتم : نه دیگه . اون نه.  (  تو دلم گفتم : خواااااب اون کیک رو ببینی دیگه . اون طرح تو دلم و ذهنم میمونه . شاید یه روزی یکی رو داشتم که براش اونو درست کنم).

...

...

الان زنگ زده بود مغازه.

گفتم : یکم اینترنت نگاه کن طرحت رو انتخاب کن . من عصر میخوام خرید کنم هااااا.

گفت : امروز سیستمم خرابه . سیستم ندارم.

بعدش هم ارباب رجوع اومد و قطع کردیم.




دیگه برام اهمیتی نداره.

هرکی یه جور خوشحال میشه . من همیییییییییشه دلم میخواد آدما رو خوشحال کنم و سورپرایز.

نسترن از سورپرایز بدش میاد همبشه به بدترین شکل ممکن دله طرف رو میشکونه و حتی عصبانیش میکنه بارفتارش .

مثلا  ادکلن امسال روز زن که با مجید رفتیم رشت مسعود براش خریدم... بعدش همون دم در کلی دعوا ...

آدم مگه برای یه ادکلن میره تا رشت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شما ها رشت بودین به من هیجی نگفتین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مغازه رو تعطیل کردی بری رشت ادکلن بخری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

.............

..........

اینقد غر زد و دعوا کرد که مجید موقع اوردن ماشین تو پارکینک یکم ماشین رو مالوند به در  و رنگش رفت یکم.

هم من ،  هم مامان ، هم مجید که تو پارکینگ بودیم حساااااااااااااااااااااااااابی از رفتار زشتش عصبانی و ناراحت بودیم.

مامان و نسترن تو پارکینگ بودن از اول.

من و مجید رفته بودیم رشت یه ادکلن 200 تومنی خردیم....


هرگز یادم نمیره.  تازه مجید هم تا مدت ها بهش میگفت . حتی جلوی من. تو لیاقت نداری . خواستم سورپرایزت کنم. ازاین به بعد پولو میدم خشکه. هرچی خواستی خودت بخر....


یا مثلا اون سالی که میخواستم سورپرایزش کنم برای تولدش ،  با مامانش اینا رفتیم جلوی در واحدشون. ...

صداشو همه میشنیدیم که به مجید میگفت : تو میدونستی . من درو باز نمیکنم. خودت برو باز کن.

اینقد بیرون در موندیم همه شرمسار که باباش خودش در زد و درو باز کرد و رفتیم تو .

هرگز یادم نمیره.


حالا هم که نمیخواد نخواد.

هرجور خودش دوس داره. 


میدونی ؟  دارم با خودم فک میکنم که من امسال دیگه کیک نمیخوام. اگه میخوان خوشحالم کنن تولدم برام کیک درست نکنن. اصلا تولدی در کار نباشه .

 جدی میگم.

دلم میخواد تنها باشم. با خودم.

...

..

..

میدونی ؟ نسترن درست برخلاف منه. نسترن دوس داره خودش خودش رو تحویل بگیره کلی.  اما من دوس دارم دیگران تحویلم بگیرن.

نسترن برای تولد امسالش 3-4 جور غذا  میخواد درست کنه. اونم تو شرایطی که فقط 6 نفریم . با ترانه 7 نفر. 3 نفر خودش. 2 نفر ما . 2 نفر هم مامان بابای نسترن.

همش 6 نفر . اونوقت 4 مدل غذا .


من دوس دارم برام کیک درست کنن یا بخرن .  اما نسترن دوست داره خودش ترتیب همه کارا رو بده.

همون  که گفتم . من دوس دارم دیگران تحویلم بگیرن . اما اون دوس داره خودش خودش رو تحویل بگیره.


من عمرا برای تولد خودذم  این همه ترتیب بدم. وووو...

..................................

اصلا از اینا بگذریم . حالم خوش نیست. روجم بشدت خسته اس.

از این زندگی خسته شدم.

و خدایی که هیچ رقمه کمکم نمیکنه از این وضعیت خارج شم.

دلم میخواد برم . دلم میخواد اینجا نباشم.

دلم میخوا از این آدمهایی که دوستشون دارم و زندگیمن فااااااااااااااااااااااااصله بگیرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۵
مریم م.م

نمیدونم . این چندمین باره که حوابی با این مضموم میبینم. 

خواب میبینم مشهد رفتم. ...

بعدش موضوع خواب اینه که 2 -3 روزه مشهد هستم اما هنوز  وقت نشده  یا موقعیت نشده برم حرم زیارت و حسابی دلواپسم ...


شاید این سومین یا چهارمین بار باشه اینحوری خواب میبینم. هر بار مدلش و آدماش فرق دارن. ..

اوایل ازاینکه مشهد بودم و چنین حوابی میدیم خوشحال میشدم . اما پریشب حسابی مضطرب شدم .  چرا باید همش خواب ببینم که مشهدم اما موفق به زیارت نمیشم. ؟؟؟؟

این اصلا نشونه خوبی نیس.  اما چه معنی میتونه بده ؟؟؟

تعبیرش چیه ؟ 

چرا تو خواب میرم مشهد و بعد از 2-3  روز اونجا بودن این تشویش رو دارم که هنوز به حرم نرفتم.؟؟؟؟ در حالیکه معمولا ادم  اول و آخر سفر مشهد رو  تو حرم میگذرونه. برای سلام و خداحافظی ؟؟؟؟؟؟؟

خدایا ؟؟؟

معنیش چیه ؟؟؟ یعنی امام رضا دوستم نداره؟؟؟ ازم راضی نیست؟؟؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۶
مریم م.م