هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

می دونی؟  دارم  تو   , "وای جی سی "  (yjc.ir)  خبر ها رو میخونم.


از پسر هندی با  "سندرم گرگ نما" میخونم

تاااااااااا ،

عکس پارگینگ میلیاردی جوان تبریزی ؛ که توش لامبورگینی اونتادور و فراری 458 اسپایدر با پلاک منطقه آزاد در تبریز داره.

تاااااااااااااااا

رحم اجاره ای 60 -65 ملیون تومنی ...



 +     اوووف آدم ذهنش درگیر میشه... فقر و ثروت و ...

...

...

...

 ++   نمیدونستم تبریز هم منظقه آزاد داره هااااا. حالا عصر یه سرچی میگیرم ببینم کچاش آزاده؟

+ ++  خدایااا؟ صد هزار مرتبه شکرت. برای تمام نعمت هایی که بهم عطا کردی و من قدردانش نیستم.

خدایا ؟ بی نهایت سپاسگزارم. ببخشید دیگه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۰۰
مریم م.م

اشتباه را ؛ اشتباه کردم شاید.


هیچ وقت ؛

هییج قطعیتی وجود نداره.


منی که آمار و احتمالات خوندم زیاد . منی که مدعی " طرج و آمار" م ، دیگه چرا؟؟؟

همیشه ی همیشه ، خطا وجود داره. خطا ازمنابع مختلف. سیستماتیک یا خطاهای تصادفی .

منابع انسانی یا دستگاهی ...

درجه آزادی رو یادم رفت شاید.


آره ، هیچ قطعیتی وجود نداره. وقتی که ...





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۸
مریم م.م

اشتباه کردم.

هر گردی گردو نیست.

هرکی سبیل داره بابات نیست.

هر تبریزی اون تبریز نیست.

اشتباه کردم قطعا.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۵۰
مریم م.م

1) بازم کمرم درد گرفته.البته این بار زانو درد خیلی خیلی کمی دارم.بنابراین مطمئن نیستم دیسک و صفحه کلاچم باشه... آخ . لامصب. ازدیرزو بد جوری درد میکنه...


2) 2 روزه بارونه و نرفتیم ورزش صبج. ورزش صبح خیییییلی بهم حال میده. امثال  وقتی میرسیم اونجا هنذفری میذارم گوشمو از مامان جدا میشم . چن تا موزیک انرژی مثبت دانلود کرده بودم. یکیش "سیروان خسروی " هست...

 یه صبح دیگه یه صدایی توی گوشم میگه/ثانیه های تو داره میره امروزو زندگی کن فردا دیگه دیره

نم نم بارون میزنه به کوچه وخیابون/یکی می خنده یکی غمگینه زندگی اینه

همه قشنگیش همینه/

خورشیدو نورو ابرای دور و

هرچی که تو زمین و آسمونه بهم انگیزه میده

رها کن دیروزو زندگی کن امروزو

هر روز یه زندگی دوبارست یه شروع جدیدهـــ


دوست دارم زندگی رو

خوب یا بد اگه آسون یا سخت نا امید نمی شم چون

دوست دارم زندگی رو

لا لا لا.

ها ها ها

چشماتو وا کن یه نگاه به خودت تو دنیا کن

اگه یه هدف تو دلت باشه

میتونه کل دنیا تو دستای تو جا شه

جاده دنیا میسازه واست کابوسو رویا

یکی بیداره و یکی خوابه راهتو مشخص کن این یه انتخابه

اگه ابرای سیا هو دیدی اگه از آینده ترسیدی

پاشو و پرواز کن تو افق های پیش روت

نگو به سرنوشت می بازی تو بخوای فردا رو میسازی

پس دستاتو ببر بالا و بگو

دوست دارم زندگی رو



2 روزه که بارونه. دلم تنگ شده . اونجا کلی مشوق هم دارم. وقتی دارم میدوم  تشویقم میکنن. هه. خب مشخصه که منم خوشم میاد و انرژی میگیرم و حداقله حداقل 200 متر بیشتر از توان معمولم می دوام. 

صبح بعد نماز صبح با مامان میریم.  کل رفت و برگشتمون حدود یه ساعت میشه . 20 دقیقه میریم تا به اونحا برسیم. 20 دقیقه اونجاییم تا مسیر رو طی کنیم و 20 دقیقه هم برکشت...

اونجا اغلب سن بالا هستن بیشتر کسایی که قند و جربی دارن و یا عمل قلب باز کردن و باااید پیاده روی کنن...  جوون که وحشتناک کمه. بیشتر 50 به بالا هستن. جوونا همشون خوابن. زیر 30 فک نکنم باشن. زیر 40 هم شاید 8- 10 نفر . شااااید.

بقیه میره تو 45 به بالا ...

دونده هم که همش 5- 6 نفریم. که همشون آقا ان. یه خانومه هست که پیاده روی حالت دو داره.  من تنها خانومه دوونده هستم که کل مسیر رو میدوم. برای همین شاید بعضی ها تشویقم میکنن...

میدونی ؟

امروز صبح که داشتم میرفتم بانک یهو با خودم فک کردم ؛ یه روزی دلم برای این روزها تنگ میشه. روزی که دیگه توان نداشته باشم. یقینا دلم تنگ میشه و حسرت میخورم...


3) دو روز دیگه عید غدیره... خدایا؟  من حرفی ندارم . خودت میدونی دیگه . چی بگم وقتی شما خودت میدونی ...حرفی نیست.


4) خدایا شکککککککککرت. دوست دارم. ببخشید دیگه .

خدایا ؟ می دونی ؟ دلم میخواد وقتی نماز میخونم حضور قلب داشته باشم. به زمانی خیلی داشتم. خودم هم ککککیف میکردم... اما حالا اصلا ... خدایا ؟ لطفا کمکم کن ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۲
مریم م.م

1)  تو نوشتن بی دقتی میکنم... باید محتاط بود. پست " یوفو " رو اصلاح کردم. شاید با بی دقتی رو  اسم ، دوستاش برسن اینجا  و من اصلا حوصله ندارم... 

بهتره بگم

شاید می رسیدن اینجا و من اصلا حوصله نداشتم.

چون الان که اصلاح شده دیگه نباید فعل ها اونجوری بکار بره. ..


2) دیشب مامان باز گیر داده بود  که :  "  اخه ملاک ازدواج تو چیه؟؟؟؟ خودشه ؟ خونواده هم برات مهمه؟؟..."

بیچاره نگران و کلافه اس...

گاهی برای نگرانیش نگران میشم. یعنی از اینکه نگرانه ؛ منم نگرانه نگرانی اون میشم.  منظورم اینه که  2تا نگرانی داریم. اون نگرانه منه و من  ازاینکه اون نگرانه و نکنه مریض بشه و فکر و خیال کنه نگرانه اون میشم.

2 تا نگرانی از  2 جنس مختلف.

نگرانی متقابل و متفاوت.

گاهی خندم میگیره از دست و پا زدن مامان برای حرف کشیدن از زیر زبونم...

گاهی هم کلافه میشم و عصبانی.



3) یه سری به دعوت به کار ها زدم. مشکلم اینه که فققققققققط به مدیریت رضایت میدم. مدیریت واقعی . نه مدیر فروش و این مسخره بازی ها ...

متاسفانه ؛ آدم رویاپردازی نیستم. که از این بابت چند سالیه بسسسسیار ناراحتم اما ؛ گاهی سعی میکنم ...

آره میگفتم ؛ بااینکه آدم رویاپردازی نیستم اما یه مدت کوتاهیه ؛ تو ذهنم ؛ 

یه اتاق کار حدود 20 -24 متری تفریبا مربع حدودا  4 *5  هست. یه میز کار شیک  بزرگ از چوب گردو و مرغوب با رنگ قهوه ای هست. 

میز پشت پنجره هست .  پشت میز یه پنجره بزرگ هست .تقریبا 4 متر . نور خیلی خوبی داره. یه سمت پنجره اون

گوشه  ( بین میز و پنچره ) یه گلدون خیلی بزرگ هست. با برگهای سبز و بزرگ... یه سمت دیگه پنجره ، اون گوشه 2 تا پرجم بزرگ هست یکی پرجم ایرانه و کنارش یه پرجم سفید با برند مربوطه.

رو میز هم 2 تا پرجم رو میزی ؛ یه قسمت از میز رو اشغال کرده. ..

این یه نما از اتاق مورد علاقه منه. اتاقی مه مال منه...

درست نمی تونم تجسمش کنم.

خودش تو ذهنمه. باید بتونم پررنگ ترش کنم و جزییات بیشتری توش ببینم. ...

جزییات خودم حتی ، تیپم اونجا. رفتارم  و کارم ...

اما ، خب ،  نمیتونم چیزی که تو ذهنمه رو پرورش بدم و یه چیز پخته و کامل در بیارم. هرچی که هست انگار خودش اومده. ...

...


صد البته که با فکر کردن به چیز دلخواه و تجسمش ، نمیشه بهش رسید.  گاو نر میخواد و مرد کهن.  تلاش و کوشش میخواد و البته و صد البته و هزار البته شانس . که من بهش معتقدم خیلی خیلی خیلی زیاد...

...



4) ... خدایا شکرت. سپاسگزارم.


من درپناه خداوندم و خداوند هرگز دیر نمیکند.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۱۱
مریم م.م

1)  اااااااا ؟؟؟؟؟  اینجا ادامه مطلب رو نشون میده؟؟؟؟؟  همون بهتر برداشتم...



2) امام محمد باقر (ع) می فرمایند: هر که آیت الکرسی را یک بار بخواند، هزار بدی از بدی های دنیا و هزار بدی از بدی های آخرت از او دور می شود و کم ترین بدی دنیا فقر و راحت ترین بدی آخرت، عذاب قبر است.

3 ) خدایا شکرت و سپاسگزااااااااااااارم.

خدایا ببخشید دیگه. احه این چه وضعیه . ادامه مطلب رمزی ؟ روومزی ؟  اخه جیزی ؟  همینجور در باززز اخه ؟؟///

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۲۷
مریم م.م

امروز ظهر سوار تاکسی شدم. یهو خودم رو تو آینه دیدم . احساس کردم چچچقددددد شکسته شدم. دیگه مثه سابق نیستم. کسی سوار تاکسی نبود. چند بار دیگه تو آینه خودم رو دیدم...

این روزها موهای سفید رو شقیقه ام هم حسابی توجهمو به خودش جلب کرده تو خونه. موهای رو هنوز مشکی ان. اما اگه جمع کنم یا  تل بزنم موهای سفید شقیقیم حسابی خودنمایی میکنن... راستش اهمیتی برام نداره و تمایلی به رنگ کردم ندارم اصلا. هنوز اونقد جلوه نداره که اذیتم کنه یا نا خوشایند باشه...

خب چی می خواستی باشی؟؟ پند وقت دیگه با 34 خداحافظی میکنی و  یه سلام به 35. چیز عجیبی نیس. ...

...

 میدونی ؟ تو همون تاکسی به آینه ها فک میکردم.  آینه ها هم ؛ با هم ، خیلی متفاوتند. تو زشت و زیبا نشون دادن.

با خودم فک کردم آینه ها هم ؛ راستگو و دروغگو دارن. اینو جدی میگم. دارم فلسفی حرف نمیزنم . جدی و ساده . بی کنایه و ...

ساده ساده.

بعضی وقت ها آینه ها خیلی ادم رو زشت بد قواره نشون میدن. ..

اما بعضی وقتها ؛ بعضی آینه ها حسابی آدمو قشنگ و خوش استیل نشون میدن.

راست میگم بخدا .

بعضی وفت ها وقتی خودمو تو آینه میبینم لذت میبرم. بعدش یه لبخند مهربون هم به خودم تحویل میدم. ..

هفته پیش اینفد احساس خوبی داشتم از دیدن خودم تو اینه که مامان گفت : فلان رنگ شال هم امتحان کن ببین کدوم بهش بیشتر میخوره...  ؟ 

و

و من در کمال تعجب خودم ؛   با اعتماد به نفس کامل در حالی که ازدیدن خودم تو آینه حال میکردم گفتم :  

لازم نیس همینجوریشم مثه ماااه میمونم.

هه.

 اون روز آینه منو قشنگ و زیبا نشون داد. جوون و خوش صورت .

اما

یه بار هم مثه امروز دیدم که چقد شکسته شدم. . .. واقعیت رو دیدم . گذر عمر ...

میدونی ؟ من هنوزم احساس میکنم بچه ام. هنوز احساس میکنم 25-26 سالمه ... باید تو واقعیت زندگی کرد...



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۴۹
مریم م.م

حوصله نوشتن ندارم. اما مینویسم اون موضوع رو.موضوع وقاحت و نمک کوری رو ...

نوشتن خوبه. آدمو سبک میکنه. حتی اگه خاله زنکی باشه و در وری. ... 

مهم اینه که ذهن خالی بشه.  قی کنه حرف های آزار دهنده و  ....

خیلی وقته دیگه حال نوشتن ندارم.

با اینکه اینجا خالیه و میتونم  اینقققد داااااااااااااااااد بزنم تا جوونم درآد ، با این حال انگار من این کاره نیستم. تو این زمینه جسسسسسور نیستم که بگم : " گوربابای  مردم و دیگران " . فریاااااااااااااااااااااااااااد بزن.  حتی اگه کسی مخفی هم هست ...

با اینکه کم مینویسم و حوصله نوشتن نیس ،  با اینکه اینجا کسی نیس ،  با همه اینها هنوز گاهی مخفی مینویسم. یعنی مینویسم و ثبت موقت میکنم که نمایش داده نشه. 

شاید هم این موضوع ربطی به جسور بودن نداره...

خب ، ادم که نباید همه حرفهاش رو بریزه رو دایره ...

بعضی حرفها؛ احساسها و ... خصوصیه . شخصی...

میدونی حدو مرز هر چیز باید رعایت بشه.  مثه  "رک گویی"  با " بی ادبی "  با توهین  با ... 

کسایی که مدعی رگ گویی هستند و تو این کار اغراق میکنند و پشت هم دل میشکونن و توهین میکنن و دیگران رو آزار میدن...


آره . همه حرفها گفتنی نیس.

بعضی حرفها حتی نباید تو ذهن آدم گفته بشه. یا حتی فک بشه... فکر کردن به بعضی موضوع ها و حرف زدن تو ذهن در موردشون باعث پرورش دادن اون موضوع و رنگ گرفتنشون میشه ...

بعضی حرفها رو میشه گفت فقط برای خودت. ...

من از اون ادم مغرور هام که هیچ وقت حیتی ضمیمی ترین دوستام از احساساتم و راز دلم نسبت به بعضی چیزا مطلغ نشدن...

همیشه از همون جوونی میدونستم که دوستی موقتیه. ممکنه 5 سال بعد یا 10 سال بعد ؛ دوستی کم رنگ بشه و راز من ؛ حرف من ؛ درد و دل من ؛ دیگه برای اون کم رنگ بشه و ختی بدتر بعنوان یه حربه (؟) استفاده کنه علیه من. ...

من همیشه مغرور و محتاط بودم. ..

حوصله باز کردن معانیش رو ندارم. میدونم و میفهمم که دارم چی میگم...

...

...

...

 عید فربان 95 گذشت.

و

نسترن خر است .

و

پاییز داره میاد . یه هفته دیگه ...  کی گفتاه پاییز پاداش فصل هاست و این حرفها... اه  اه اه. روزای کوتاااااه ، برگهای ریزان و غم انگیز ... 

آه. باید منتظر بهار بود. بهار 96 ... سوز و سرما تو راهه. دیگه امیدی نیست تاااااااااااااااااااااااااااا بهار 96 . اگه عمری بود و خدا خواست...

یه بهار زیبای دیگه و پشتش یه تابستون گرم و خوب. یه بار دیگه زندگی از نو...

...




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۵۷
مریم م.م

اینکه یه پسری یه دختری رو دوس داشته باشه و بعدش دختره  و خونوادش آخرین نفری باشن که بدونن حس خوبی نیست.

اینکه آدم و عالم بدونن و اقوام دووور و فلان ...
بعدش یکی به گوش تو برسونه ...

اون روز جلوی مامان گفت یکی هست که خیلی دوست داره و میخوادت .

گفتم : منو؟

گفت : اره. عمران خونده و  پدرش کارمند دانشگاه ازاده و...

مامان گغت : کیه؟

اسمش رو بلد نبود. فقط بلد بود ادرس بده...

خودم شناحتم کیه. گفتم : راااامین؟؟؟

گفت من نمیشناسمش. فقط شنیدم از همه . مامانش اینار و میشناسم...

گفتم : اره . رامینه.

بچه خیلی خوبیه. اما هر خوبی که دلیل به ازدواج و مناسب بودن برای ازدواج نیست.

نمیگم بده . بچه خوبیه. اما مناسب من نیست.


فک کن . طرف حتی پسره رو نمیشناسه. اما این خبر رو داره. که مامان پسره مثلا رفته خونه دخترخاله بزرگه مامان که پیغام برسوونه به ما .

بعدش اونم میدونست که من قبول نمیکنم این دست اون دست کرده و همین جور تو همه فامیل مطرج شده تا رسیده به جوونترین دحتر خاله مامان که 40 سالشه. اونم شجججاع و بتمن. گفته : این بار که ببینمشون حتما بهشون میگم...


خیلی مسخره اس واقعا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۳
مریم م.م

دو روز قبل دوباره اون شرکت هلدینگ  که مدیر بازرگانی میخواست باهام تماس گرفت برای مصاحبه...

گفتم دفعه قبل هم بهتون گفتم بادی حقوق و مزایا در یه حدی مشخص باشه . نه دقیق. اما باید بدونم حدود چقده ؟؟ مثلا 100 تومن تا 200 تومن. یا 100 تومن تا 400 تومن. ...

یه رنجی به من بگین اگه بیس کار  اوکی بود بعد برای مصاحبه و بقیه قدم هاا...

گفت به ما نمیگن ( خب طفلی منشی بوده دختره لابد ) .  نمیخوان ما بفهمیم. تو مصاحبه به تفاهم میرسن. گفتم باشه. اما من از گیلان میخوام باشم بیام لاهیجام یه جدودی باید  مشخص باشه. یه رنجی ....

گفت : صحبت هاتون رو منتقل میکنم....


در واقع این سومین پیشنهادی بوده که به نوعی رد کردم. یکی اصفهان بود . یکی تهران بود که خود دکتر فلانی صاحب شرکت زنگ زده بود . و سومی این هلدینگ بود که 2 بار در فاصله 15-20 روز تماس گرفت.


با خودم فکر میکنم که , خخخخب ؛  امسال 3 موقعیت شعلی پیدا شد و بدون اینکه حلو برم ردش کردم. شاید همیشه از این موقعیت هااا نباشه...


من تو شهر خودم ؛ تو خونه خودم یه تومن درامد رو دارم .  اگه بخوام برم شهر دیگه با کرایه خونه و خودر و خوراک  حداقل باید  رو 2.5 باشم...

دلم میخواست اون یکی هدلینگ زنگ میزد که زنگ نزد .... لعنتی ....


مزگان میگه : پولدار...

گفنم : پولدار کجاست؟

گفت اونجایی پولداری دیگه...

گغتم : راضی نیستم. از رو ناچاری هستم ...

گفت به هر حال یه درامدی داری هستی دیگه..

گفتم : آرررره. درامد دارم . از بیکاری بهتره . اما راضیم نمیکنه...

گفت : بگو شکر خدا ...

گفنتم : صد هزار مرتبه خداروشکر.



میدونی ؟ با خودم فک میکنم تو این شهر 10 صبح سر کارم. صبح ها بعد نماز با مامان میریم قشنگ ترین حای دنیا برای ورزش و پیادهروی . کنار خودنوادمم. تو شهر مورد علاقمم. خرج خونه و ... ندارم.  چه کاری باید تو شهر دیگه پیدا کنم با چه درامدی که ارزش اینا رو داشته باشه؟؟؟

حداقل باید 4 تومن باشه. نه ؟؟؟

بعد به خودم میگم: رفتن معنی استقلال میده. مستقل میشم. این شاید جبران باقی چیزا رو بکنه. ... شاید درکش برای خیلی ها سخت باشه. شاید خیلی های زیاد بگن  خوشی زیر دلش زده. اما حرف منو یکی شبیه من میفهمه. یکی با شرایط من تو سن من ، با درامد من ، و ...


خدا بزرگه. به خدا توکل کردم. مطمئنم تنهام نمیذاره.

خدا بزرگه و من در پناه خداوندم و خداوند هیچگاه دیر نمیکند .

هرچی که پیش بیاد ان شاأالله خیره.

فردا  ختم 14 روزه حدیث کسا تموم میشه. راستش دلم تنگ میشه براش. اما اگه جواب نگیرم اینقد دلزده میشم که هرگز به سراغش نخواهم رفت.

اما اگه حاجت بگیرم یقینا همراه زندگیم میشه...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۴۰
مریم م.م

اگه وبلاگ قبلیم بودم   و   اگه  "پارسا اس... "   هنوزم بود  دلم میخواست نظرش رو در مورد  " یوفو " ها ،   " نوادا "  و  "منطقه 55 " وا

مردان سیاه پوش وووووو ....  بدونم .

بشـّدت دلم میخواست " پارسا اس... "  در درسترسم میبود و نظرش رو میدونستم. مفصل و کامل...

لینکه قبول داره ؟ اعتقادش به این مساله چقده ؟؟؟

با ذهن خلاق و  رویاپردازی که اون داشت  فک میکنم اساسش رو قبول داشت. اما در مورد جزییاتش نمیدونم...

شایدم اشتباه میکنم...

نمیدونم...


به نظز من همون قدر  که موضوعش جذابه ، همونقدر هم وحشتناکه شاید.  ...

اما اینکه به نوعی تمام ریسان جمهور امریکا درگیر مستقیم این قضیه باشن و عکس های منتشر شدشون تو این سالها و تکذیب مداوم عکس ها توسط کاخ سفید ووووووووو در نهایت سکوت آخرین ریس جمهور در مقابل عکس چاپ شده اش و ووووو ....

چیزی که عجیبه اینه از زمان آدولف هیتلر عکس هست تااااااا بیل کلینتون و  جورج بوش و  وووو...

نمیدونم ...

چی بگم.

ذهن آدمو درگیر میکنه . از اون درگیری های شدیده بی نتیجه . که اخرش جز کلافگی و خستگی نتیجه ای نداره...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۹
مریم م.م

 1) مامان چاق شده... از امروز صبح با هم رفتیم پیاده روی .  بعد نمازدیگه نخوابیدیم. 5.5 رفتیم و تقریبا 7 برگشتیم.

مامان اولین بار بود که صبح زود می اومد دور استخر.  من دوز استخر که رسییدیم  میدویدم. میرفتم جلو تر و دوباره با دو برمیگشتم پیش مامان که پیاده روی میکرد.  ...

قراراه هر رروز (بجر جمعه ها و 3 شنبه ها که ترانه هست  )    رو بریم پیادهروی و ورزش ...

خوش گذشت. دوست داشتم.

من معمولا سالی یکی  دو ماه ویار  ورزشم میگیره و میرم صبح های زود دور استخر...



2)  میگه که   : 

اگه کسی پنجاه سال، صد سال، عمر می کنه، اینطور نیست که تمام عمرش براش مفید بوده باشه.

می گه پنج سال، نهایت ده سال، کل طول بازه ای هست که شما قدرت انتخاب داری.

بعد از اون، محکوم و مقیدی به نتیجه انتخاب هات.

می گه من، همون بازه محدود فرصت دارم انتخاب کنم تو کدوم شهر کار بگیرم

بعد که گرفتم، عوض کردنش عملا نشدنی است.

یک انتخاب محدود دارم که با کجا وصلت کنم

بعد که کردم، دیگه خیلی انتخابی واسه عوض کردن همنشینم، فامیلم، شغلم، محل زندگی ام، کسی که باهاش سیزده به در می رم، عید به عید دیدنش می رم و الخ ندارم!

دیگه انتخابی ندارم واسه اینکه خاله بچه ام کیه، و حتی چندتاست و اینها!

می گه،

تصمیمها، از یک زمانی به بعد، بی بازگشت می شه!

و فرصت تصمیم گیری ها، به سرعت منقضی می شه

...

آدم وحشت می کنه از مسابقه سرعتی که در ورای زندگی است...





 3 ) دقیقا درسته. ...


4) امروز صبح فهمیدم که اعیاد قربان تا غدیر اعیاد شعبانیه نیست . و من هرچی حدیث کساء خوندم و غسل خانوم فاطمه زهرا کردم برای نیتم  همه رو اشتباه گفتم . ... گفتم  اعیاد شعبانیه...  در حالیکه باید میگفتم اعیاد قربان تا غدیر...

اما مهم نیست که ...

خدا خودش میدونه منظورم چی بوده. اگه بخواد حاجتمو میده...

اینکه چی گفتم اهمیت نداره. اینکه نیتم چی بود و منظورم چی بوده اهمیت داره که خوده خدا بهتر واقفه به همه چیز.


5) گاهی دلم میگیره از زندگی که محکوم شدم بهش. عینه اسارته ...

یه جاهایی از زندگی رو اشتباه کردم...


6)خدایا کمکم کن لطفا..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۱۳
مریم م.م