هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

1)  

بعد از جواب کامنت" دایناسور " ، فکرم مشغول موند. از اون موقع تو هر فرصتی که پیدا کنم یا دارم  کارتون خانواده سیمپسون رو میبینم یا دلار آمریکا.

فک کنم بعد از جواب کامنت تا همین چند دقیقه قبل ،  حداقل 5 یا 6 بار هرکدوم رودیدم. هرچی بیشتر نگاه میکنم و بیشتر دقیق میشم ، بیشتر متحیر میمونم. 

بیشتر رو قضیه دلار موندم. چه هوش و چه زکاوتی آخه . چقدر هنرمندانه...

اما از اون مهمتر اینکه این خانواده سیمپسون ها ، یهو با این همه تحلیل از روسیه و ترامپ و ال وبل  از کجا سر دراورد ؟؟؟؟؟

کسی که اینا رو بهم مرتبط میکرد چرا خیلی قبل تر اینارو  رو نکرده بود ؟؟؟ چرا بعد از انتخابات ؟؟؟  اصلا کی بوده ؟؟


بعدشم در مورد دلار چی ؟؟؟ کی  رمزگشایی کرد؟؟؟ خیلی هوشمندانه و زیرکانه بوده. و کی اینقدر باهووووش بوده؟؟؟ اونی که اینقده باهوش بوده که از توش 11 سپتامبر در بیاره چرا قبل اون  اینو کشف نکرده بوده تو دلار ؟؟؟

...

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۹:۰۳
مریم م.م

1) بهم گفت : اگه میتونی جمع کن برو از اینجا.


یه کشور دیگه میگه .


2 ) کوه به کوه نمیرسه و آدم به آدم میرسه. اما چه جوری آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟


3) تو بحث دکتری ، فک نمیکنم هیچکس به اندازه اون خوشحال میشد اگه دکتری میخوندم.


4) یه مرد میانسال هست خوش سیما و سخت گیر. فک کن کارمندای دانشگاه حسابی ازش میترسن و حساب میبرن. چه برسه به دانشجوها . کلاسش خییییییییییییییلی شیرینه. ادبیاته.
 با من خیلی خوبه و بهم احترام میذاره خیلی. دیروز یهو تو دانشگاه منو دید. اومد احوالپرسی و اینا . بهم میگه :

    تو هنوز اینجایی ؟ چه حالی داری بابا...

5) باید برم خیلی دیرمه. کلی کار دارم. سر فرصت  حالا.








۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۲:۲۶
مریم م.م

دوناد ترامپ رای اورد . راستش اهل سیاست نیستم و بویی از سیاست نبردم.  :-)

 من فقط از صبح تا حالا که یادم میاد ترامپ رای اورده با خودم فکر میکنم که :

  آیا  ترامپ هم مثل باقی ریس جمهوران آمریکا و اهالی کاخ سفید ، درگیر  یوفو ها و این قضایا میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر حقیقت داشته باشه ، آیا  اونا ، با  ترامپ  هم ارتباط برقرار میکنن ؟؟؟



۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۵۳
مریم م.م

بارها به این موضوع فک کردم .


اگه خدا بهم بگه : هی ؟  م ؟ یه آرزو کن براورده میکنم. فقط یه آرزو .


اگه خدا اینو بهم بگه و قرار باشه فقققققققققققققققققققققققط یه آرزو کنم اون یه آرزو چی میتونه باشه ؟؟؟

چه آرزویی کنم که پشیمون نشم؟

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۳
مریم م.م

این خیانته به علم.

خیانت به بجه های نیمه اول دهه 60 به ماقبل . که همشون استرس کشیدن و اکثر معده درد و یه دردی از اون استرس براشون بجا مونده که اغلب ، خودم که دقیق شدم  توشون گوارشیه. ..

دانشگاه ، امروز خیانت بزرگیه.

متاسفم .

برای این دوره

برای خودم
و

برای ...

واقعا متاسفم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۵۵
مریم م.م

زنگ زدم به لوله کشه ؛ میگه  :  علو ، من سر کلاسم. دانشگاهم .


کور و کچل همه میرن دانشگاه. اخه  ؛  دانشگاه نیست که  ،   " خربسته گاست " .

چندین بار دیگه هم خودم به عینه دیدم کسایی که با لباسکار  جوشکاری  و  لوله کشی و رنگ زنی  تو دانشکاه بودن کتاب دفتر زیر بقلشون.

آه. ایییییییییی داده بیداد.

خیلی کار دارم  فعلا. اومدم فقط یه عق بزنم اینجا و برم یه لحظه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۳۶
مریم م.م

رفیق من سنگ صبور غمهام/به دیدنم بیا که خیلی تنهام

هیچکی نمیفهمه چه حالی دارم/چه دنیای رو به زوالی دارم

مجنونمو دلزده از لیلیا/خیلی دلم گرفته از خیلیا

نمونده از جوونیام نشونی/پیر شدم پیر تو ای جوونی

تنهای بی سنگ صبور/خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست/اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش/تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور/توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست/اگر بیای همونجوری که بودی
کم میارن حسودا از حسودی/صدای سازم همه جا پر شده
هر کی شنیده از خودش بیخوده/اما خودم پر شدم از گلایه
هیچی ازم نمونده جز یه سایه/سایه ای که خالی از عشقو امید
همیشه محتاجه به نور خورشید/تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور/توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست/اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش

تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۴
مریم م.م
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۸
مریم م.م

 *بعد از شاید 15 روز  یا بیشتر 20 روز اینجا بلاخره آفتاب در اومد . صبح که پا شدم خورشید خانووووم گفت : سلااااااااااااااااااااااام  " م " .

با اینکه آفتابه اما خیلی سرده. عینه آفتاب بعد از برف. 


** میدونی ؟ خیلی خوشحال میشم گاهی که خونه اینترنت ندارم.  اون موقع که شارژ نکردم دیگه سر لج و لجبازی با نسترن اینا بود که بگم من بخاظر شما ها شارز میکنم و وگرنه دیدین که احتباجی ندارم...

الان گاهی خیلی خوشحال میشم که لااقل تو خونه نت ندارم  و هیییییییچ دسترسی ندارم. نه از مبایل و نه از فلان.

خیلی ها میگن : وااااااااای بدون اینترنت چی کار میکنی ؟ 

واااااااااای چه جوری تحمل میکنی ؟؟

مگه میشه بی اینترنت ؟

 اما حرفاشون واقعا برام خنده داره. آره که میشه. چرا نشه. روزی یه وقت ( صبح ها ) برای نت و کارهای وابسته به نت  کافیه. و البته 2 تا عصر. واقعا نیازی بهش ندارم. جدیدا حتی گاهی از اینکه دسترسی ندارم خیلی تو دلم خوشحااال میشم و به خودم آفرین میگم. حتی شاید باورش سخت باشه اما تو دلم میگم : خداروشکر که خونه نت ندارم. ..

البته 2-3 بار کار واجب پیش اومد که اونم رفتم بالا انجام دادم و اومدم....

واقعا گاهی بجر اتلاف وفت چیزی نداره لعنتی .  گاهی هم البته واقعا لازم و ضروری . گاهی هم مفید .



***  هنوز دانشگاه نرفتم و برنامه ای هم براش ندارم.

نمایشگاه هم  گویا باز داره تغییر میکنه تاریخش. همه برنامه هامون بهم میریزه. مجید جرو بحث کرد با مسئول برگزاری نمایشگاه . فعلا قطعی نیست...


****  گاهی حرفهای زیادی دارم که دلم میخواد اینجا بنویسم. ولی خوب همیشه به نت دسترسی ندارم. یعنی حوصله روشن کردن سیستم هم ندارم .  دلم میخواد اون موقع ها یه مبایل باحال و خوشدست میداشتم با نت . و همونجا مینوشتم...

اغلب حرفهام تو تخت قبل خوابه. تقریبا با همون حرفها هم خوابم میبره ... 



***** چن تا ستاره شده ؟  ول کن بابا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۸
مریم م.م

امروز از اون روزاست که حوصله هیییچ کاری ندارم. احساس خستگی میکنم. تا 3 دانشگاه دنبال امضا ممضا ، بعدش خونه و آقا مجید میگه زود ناهار بخور تو باید بری هااا.

خب به من چه . امروز عصر که نوبت من نیست. نویت نسترنه. اون نمیره تو برو . به من چه . دیگه شرورشو در اورده. این دوهفته ی باقیمونده تا نمایشگاه تموم بشه شوخی ندارم.  حالا صب کن. نمیتونن جهنم. 3 نفری شریکیم.  نه 2 نفری. مسخره اش رو در اوردن دیگه.

کوری 3 تازه دسیدم خونه. رسیده نرسیده میگی زود ناهار بخور فلان بسار . 

الان خیلی بدنم کوفته اس. خستگی جسمی دارم نه روحی .

حال نوشتن هم ندارم ...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۶:۴۴
مریم م.م
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۲:۲۷
مریم م.م

    چه سازم به خاری که در دل نشیند؟ 

پی ناقه اش رفتم آهسته، ترسم
                                     غباری به دامان محمل نشیند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۳۵
مریم م.م
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۵
مریم م.م

چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم
هر جا سکوت کوچه ها از ترس سنگین تر شود
یک اه همگون میکند تا شهر رنگین تر شود
پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت
شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت
شب از درون می پوسد و با یک تلنگر میرود
دستان ما در بند هم دور از تصور میرود
چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم
حتی عبور از عشق هم رو به رهایی سخت نیست
بی ذوق ازادی کسی با عشق هم خوشبخت نیست
قنقوس برمیخیزد و ما را تماشا میکند
شعله فرو می افتد و در بهت حاشا میکند
چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۳۷
مریم م.م