هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

۱۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۳۶
مریم م.م
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۴۸
مریم م.م
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۵
مریم م.م
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۳۵
مریم م.م
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۱۴
مریم م.م
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۲
مریم م.م

ببین ؟؟

من ،

اعتراف میکنم که آدم ضعیفی ام.  هر جا کارم گیر کنه و نتونم جلو برم ، سریع خودمو میبازم و اعصابم به هم میریزه. و بدترش اینکه همه میفهمن باز یه جایی کارم گیر کرده و نمیتونم پیش ببرم و اینجوزی دپسرده و عصبی شدم.


دسته خودم نیست. چی کار کنم خب.

دیروز برای نصب یه برنامه ای گیر کردم و نیاز داشتم از نت کمک بگیرم یه لحظه .

البته خب همینه همین هم نبود فقط.  مجموعه ای از شرایط و عوامل از قبل از اون دسته به دست هم دادن که سر اون قضیه دیگه ، سر وا کرد .


اینو پیرو  پست قبل گفتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۲
مریم م.م

این روزگار بد کرده با قلبم،

کم بوده از این زندگی سهمم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۹
مریم م.م

اینو بابا میخوند و من خییییییلی دوس داشتم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۱۷
مریم م.م

4 شنبه 18 مرداد 96 :

5.45 رفتیم ورزش با سحر. بعدش خونه و دوش و  صبحونه. چون کار داشتم بانک و دفتر ووو زودتر از خونه زدم بیرون. حدود 8.35 .  اومدم پایین پله ها کفش بپوشم. بند یکی از کفش ها رو کردم تو سگگش. خواستم یه قدم بردارم که اون یکی پامو بذار بالاتر که راحتتر ببندم که یهو بند باز کفش زیر اون یکی پام گیر کرد و کفش جر خورد.   

یه کفش دیگه پوشیدم. هنوز 200 متر از خونه دور نشده بودم که یهووووو  تالاپی  از رو شاخه ی درخت بلند یه چیز باضربه ریخت رو سرم.

تا به خودم بیام و نگاه کنم چی بود چشمت روز بد نبینه. بخشی از دستم ٰ بخشی از بند کیفم همش  پهنی شده بود.  از حالت کچ و کوله ی  صورتم  همه مغازه دارا و ادما خندشون گرفته بود.

با حرص برگشتم خونه. مامان گفت چی شده ؟ گفتم  کبوتر خاکبرسر  گند زد به تمام هیکلم. رو سرم  و دستم و  شالم و کیفم ووو

ای گند بزنه بهت .

چون نمیدیدم که کجا ها رو باید تمیز کنم و  اصولا ایا تمیزشدنی هست یا عوض کردنی برگشتم خونه.

مامان برام  تمیز کرد و بدون عوض کردن لباس دوباره رفتم . به مامان گفتم :خدا به خیر کنه. از سر صبح اون از کفش این از این...

حال گیری شدیدی بود.  سر صبح  ؛ حموم رفته ؛ تر وتمیز ، اون حجم از کثافت کبوتره وسط پیاده رو...

ترانه به مجید تو تلفن میگفت :  گنجشک سر عمه رو پی پی کرده .

مجید اولش فک میکرد چرت و پرت میگه و بچه اس دیگه.

بعدش که فهمیده بود خندش قطع نمیشد.

نسترن ساعت 10 تو تلگرام پیغام داد که :‌ خوش به حالت ، خوشششش شانس.

بهش گفتم : مسسسسسسسسخره. سر صبح اعصابم خورد شد.


بعضی ها معتقدن  اگه پرنده خرابکاری کنه سرشون خوش شانسی میاره براشون . :-))))


5شنبه 19 مرداد 96:

نسترن ؛ سحر و حمید رو شام دعوت کرد ( با نسترن و ترانه یه بار خونه سحر رفته بودیم شام. گفته بود مجید هم بیاد که ما گفتیم فصل کار مجیده نمیتونه بیاد. ما هم حالت عصرونه رفتیم. تا نزدیک 10 برگشتیم خونه. ترانه یه پیش دستی هم شکونده بود . )

صبح با سحر رفتیم ورزش. بعدش به اصرار سحر رفتیم حلیم خوردیم.  من اصلا موافق نبودم. به زوووووز منو برد. هرچی گفتم سحر ؟ اخه رفتیم  ورزش بعد بریم حلیم.؟؟؟‌چه ورزشیه اخه.    گوش نکرد.

میدونی من دوس نداشتم زیاد و حس بدی داشتم.  اخه سر صبح با لباس ورزشی 2 تا خانوم برن تو مغازه حلیم فروشی بشینن و حلیم بخورن ؟؟؟؟؟؟؟  برام غیر عادی بود.به هر حال فرمون دسته سحر بود...

اعتراف میکنم که لذت داشت. خلاف شرع که نکردیم.

حلیم رو نتونستم بخورم. سحر میگفت چون صبح زوده به این موقع خوردن صبحانه عادت نداری. بردار ببریم.  بقیه حلیمم رو بردم خونه و دادم مامان.

بعدش رفتم بالا . پله های نسترن اینا وحشتناک کثیف بود. بر خلاف مامان که همیشه پله های ما رو طی مزنه وجارو  ٔ، نسترن همش سالی دو سه بار  این کارو میکنه.

میدونستم که مهمون داره  احتمالا بعداظهر باید این کار و بکنه. برای همین قبل رفتنشون رفتم ازش طی گرفتم که پله هاشون رو طی بزنم بعدش برم حموم. 

گفت : نه و  تعارف و اینا .

گفتم: نه بده. بعدش میخوام برم دوش بگیرم. صبح خنک تره. بعد اظهر اینجا خیلی گرم میشه. بعدش شب مهمون داری حالت بد میشه.

خلاصه اونا رفتن سر کار و منم تا 8.5 پله هاشون رو 2 طبقه طی کشیدم.  (‌به به .  خدایی که مثه نسترن  خواهرشوهر  داره ؟ به ماهی من؟؟؟ کدوم خواهرشوهری پله های زنداداشش رو طی میکشه ؟؟؟   :-))))

خلاصه . طی کشیدم  رفتم طرف خودمون که یکهو گفتم بذار یه کیک هم درست کنم دیگه بعداظهر کار کم بشه.  یه کیک شکلاتی ساده هم درست کردم و پریدم حموم دوش بگیرم . رفتم دوش گرفتم و  کیک رو سپردم به مامان که سر موعد از فر در بیاره.


شب هم بجه ها اومدن.  خوب بود.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۳
مریم م.م

گرما و عرق ریزون  تابستون رو  ترجیح میدم به سرما و لرزش زمستون .

الان که وسط گرمام اینو میگم که بعد نگی چون زمستونه اینو میگی.

تابستون رو با تمااااااااااام شرایطش خواستارم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۵
مریم م.م


1) دومین روزه. با سحر میرم. امروز اوضاع بهتر بود. اما الان خیییییییییییییلی خسته ام. خوابم میاد. احساس خواب الودگی و حتی کسالت میکنم.  خب اخه  4.50  بیدار میشم برای نماز. تا نماز بخونم 5.05   5.10 . بعدش دیگه نمیشه خوابید که. 10 دقیقه به 6  تا 6 سحر میاد دنبالم. تا  7 . خونه میام بالا  7.10 شده. تا دوش و صبحونه  میشه 8 .  بعدش هم مسواک و  کارهام. تقریبا 9 میزنم بیرون. بانک و اینور و اونور . 10 هم که اینجام.


2) بشدت  نیاز به دوربین و البته یه ماشین احساس میشه. ثامنه گور به گور شده. 

دوربین و ماشین هردو ابزار کارن.   دیشب بچه ها میگفتن  یه پراید بگیر. اولش گفتم دیگه چی ؟‌نگرفتم نگرفتم حالا پراید بگیرم. ؟؟؟؟؟

بعدش دیدم راس میگن . در هر صورت که من نمیتونم با یه ماشینه خوب و صفر برم برای " برداشت " و کار . ..



3) دنبال مجوز سم فروشی هم هستم. دارم تحقیقات میکنم.

مجید میگه : با یه دست چن تا هندونه بلند میکنی ؟؟؟


4) خیلی خسته ام.  خواب الودگی و سر گیجه و...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۸
مریم م.م

عرضم به حضورتون که

جنس ها شدت ناقص شده. بعضی ها رو 15-20 کارتن داریم و بعضی هارو صفر.

ست ها  بالانس نیستن . مثلا  یکی از ظرفش 5 کارتن مونده از  دوشش 0 یا فقط یک عدد .  فعلا داریم کشدار (؟)  کجدار و مریز  میکنیم .

 همین الان یه وازه رو به درستی با مفهوم واقعی پیدا کردام.   " کجدار ومریز "  به معنی دست به عصا رفتن ٰ مدارا کردن   . ظرف رو کج نگه داشتن و در عین حال مراقب نریختن محتویات ظرف بودن.  کجدار و مریز .


خب میگفتم.

اره . فعلا باید تا میتونیم جنس هارو پول کنیم. دیکه عصر ها هم کسی نمیاد و تعطیله.

کسی که چه عرض کنم نسترن باید بیاد که ...


2 )‌این جن روزه بشدت هواسم سر خریده یه دوربینه. حتی حرفش تو خونه هم هست. نسترن هم مصره (؟) ( اصرار داره ) که بخرم. ولی ٰ پول ثامن آزاد نیست لعنتی. همه ی پول دسته ثامن الائمه اس. و دست ما خالی و خرما برنخیل. ...

امروز یه تحقیق کردم از اقای حسین . پور.   خودش چینی خریده پارسال 9 تومن. اما من جینی نمیخوام.  گفت : ساندینگ و روید هم هستن .  اما در نهایت " لایکا " حرف اول رو میزنه. تو گیلان هم چن تا شرکت بزرگه که دوربینشون لایکاست.

لایکا t03  'گفت حدود 23  بسته به قیمت دلار بالا پایین میشه.

لایکا t06 حدود 27 تومن.  این دیگه بهترینه.


میخرم . به زودی میخرم. یه gps ,و یه لایکا 06

میدونی ؟ اگه دوربین میخریدم  ماشین هم به اجبار میخریدم. :-)))) پولامو خرج میکردم تماااااااااااام. راحت.

فعلا باید باز هم منتظر بمونم ببینم چی میشه. ثامن . فک نکنم تا همون برج 12 بتونم سپرده ها رو برداشت کنم. مامان پریروز میگفت دوس داره زودتر دوربین بخرم. میگفت زمین (‌بیجار )‌رو بفروشه. بشدت مخالفت کردم. ارث پدریش رو بفروشه برای من ؟ اصلا . اجازه نمیدم. اونم تو شرایطی که مامان همیششششه دوس داره اموالی که ارث میرسه رو حفظ و حراست کنه و چندین برابر بشه. نه اینکه به تاراج بره. ...

تو فکر زدن یه دفتر ٰ خریدن یه دوربین  هستم. خدا بزرگه. تا ببنیم چی میشه.


3) آهاااااا. امروز صبح ساعت 6 با سحر رفتیم  ورزش . پیاده روی دور استخر.  2 دور زدیم.  با ماشین اومد دنبالم . تا اونجا با ماشین. بعدش 2 دور . تو راه برگشت نون سنگگ.

میدونی ؟ راستش زیاد بهم خوش نگذشت و نشاط نداد.  اول اینکه )‌ با ماشین رفتیم تا اونجا. من دوس دارم کلا از خونه پیاده برم.

دوم اینکه )سحر هم قدم با من نیست و آروم میاد. میگه چرا عجله داری ؟  خب اومدیم ورزش . نیومدیم قدم بزنیم که.   من پارسال و سالهای قبل میدویدم.

سوم اینگه ) دوس دارم زودتر بریم. 5.5 .  نه 6 .

چهارم اینکه ) سحر خیلی حرف میزنه. دوس دارم بیشتر ورزش کنیم. ورزش کنم و از محیط لذت ببرم . کمی انرِزی بدم و جملات تاکیدی و در نهایت شکر خدا و سپاسگذاری.   اما 

با سحر نمیشه. ور ور  ور  حرف های بیخود و پشت سر گویی و خاله زنگ بازی

5 اینکه )‌ هررررررررر روز نون تازه ؟؟؟ نه بابا . ادم زیاد تر میخوره و جاق میشه.  دوس ندارم این قسمتش هم .


اقا ؟

کلا حال نکردم هیج جوره دیکه . 

تازههه اون وسط میگه حالا یکم بشینیم . گفتم برووووووووووو بابا .  تفریح مگه اومدی. بیا بریم خونه دوش بگیریم. سر صبح بشینیم چیه.؟؟؟

مامان خیلی باحال بود. ان شاءالله زودتر زانوهاش خوب بشه. از اریبهشت و مشهد درگیر آرتوروز شده . ای بابا.


میدونی ؟با همه ی این بدیها و حال نکردن ها ٰ‌  بازم خوب بود. این که صبح بعده نماز  نخوابیدم و زود زدم بیرون. 

و اینکه از دیروز که گفتم میخوام برم ٰ دیدم که نسترن چقدر حسرت میخوره و دوس داره جاتی من باشه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۰۱
مریم م.م

دنیا خیلی کوچیکه.

فضای مجازی هم دسترسی ها رو راحت تر کرده.

یه اشنای مجازی داشتم . رو "دیوار "چیزی برای فروش گذاشته بود.

با دونستن جنس فروشی و شهر و یه سری چیزای دیگه ٰ به رااااااااااااااااااااااجتی  مابین اون همه ادم دیگه پیداش کردم و شمارشو زدم تو تلگرام .

خب . جالب بود دیدن عکسهاش.  

اگه میخواستم به رااااااااااحتی خودش شمارشو میداد.  نمیدونم چرا اینجوری.

اصلا حالا که گفتم حسه خوبی ندارم از کاراگاه بازیم.  خب که چی ؟؟؟ خیلی زرنگی ؟؟؟ تیز و بزی ؟؟

اه اه .

کار مسخره ای بود . بی تربیت.

به جوونه خودم کنجکاویم گل کرده بود. ولی جالب بود . بین چند دهه نفر  ٰ نزدیک 100 نفر که اون محصول رو با همون رنگ تو همون شهر برای فروش گذاشته بودن پیدا کردم.  البته بگم هااا .  3 تا شماره رو اشتباه زدم.  چهارمین شماره درست بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۳۵
مریم م.م

خودهیپنوتیزم اگر استمرار یابد,آنچنان تفکر و تعقل و استعدادهای درونی را پرورش میدهد و بزرگ میکند,که انسان معمولی را تبدیل به نابغه ای بزرگ جهانی خواهد شد,بعنوان مثال اگر فردی قبل از شروع خودهیپنوتیزم,استعدادهایش به اندازه مورچه باشد,پس از ماه هاتکرار خودهیپنوتیزم تبدیل به شیری مقتدر و توانا میشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۰۸
مریم م.م


کاش فرزندی میداشتم از آنه خودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۶
مریم م.م
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۵
مریم م.م

دیروز کلاس داشتم تو دفتر نسترن اینا.  اون خانوم نمیاد. گفته پابان نامه دکتریش سنگینه نمیرسه به gis.  شدیم 3 نفر . جهان.چ. ی  گند زد به صندلی و دسته اش رو کند احمق.  همش پودر شد ریخت زمین...  کل فضا رو گند زد. جارو هم کشیدم .اما تگه های مشکی چسبیده بود به زمین. درست مثه پودر مشکی  .  امروز صبح رفتم دفتر رو تمیز کنم.  کلی فحش به خودم و جهان.چ.ی . ووو دادم.  مجبور شدم برم سیم ظرفشویی بخرم تا بتون  5-6 تا سرامیک رو تمیز کنم.  خیس عرق شده بودم. بابا دفتر  " امانته "  نمیفهمین ؟؟؟؟

تازه  صندلی هم ماله هدی بود نه نسترن یا مشترک.

نسترن هم دیشب ناراحت شد و  دعوا کرد.  خب طبیعیه که بگم بهم حسابی بر خورد.  منم گفتم  : خسارتشو میدم . ..

میخوام دیگه نرم تو دفتر اینا.  بریم یه جای دیگه .  امانته . نمی تونم همش استرس داشته باشم. اینجور شد اونحور شد. درو خوب بستم ؟ برقو خاموش کردم ؟     بعدشم که دیشب به نسترن گفتم  خیلی روشن و واضح دعوا کرد و برام سنگین شد. تا صبح خوابم بهم ریخت. همش خواب دفترشون رو میدیدم و کابوس...

خداروشکر به هر جون کندی بود تمیز کردم و روش هم یک طی کشیدم.

...

..

میدونی ؟‌کلا  از اون موقعهاست که احساس خستگی مفرط از زندگی میکنم . عمره  تباه شده و این حرفا . ...

سعی میکنم بها ندم بهش. فکرم رو معطوفه چیزای دیگه کنم.  خدا بزرگه .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۴
مریم م.م

1) سرمای خیلی سختی خوردم.  از 3 شنبه ی قبل درگیرم. سینم چرکی شده. میسوزه. بیش از یه هفته اس.  خب سرمای تابستون دیر خوب میشه...


2) 8- 10 روز تلکرام نداشتم. چون این سیستم ویروسی و عوض کردن ویندوز وووو...


3) از 4 شنبه ژیش کلاس Gis شروغ شد. تو دفتر نسترن اینا. خوب بود. امروزم کلاسه. 10 جلسه 2.5 ساعته. 350 تومن نفری.

این هفته   " واسط " هم شروع میکنیم . با یکی دیگه. اونم 350 تومن.


5 ) جمعه تولد نسترن بود. حال نداشتم چک و چونه ی کیک بزنم. راستش اصلا حاله کیک درست کردن نداشنم. بنابراین گفتم هرجور خودت دوس داری. میخوای با هم درست کنیم یا میخوای تنها.

گفت : نه . امسال تو هرجور دوس داری . ...

خلاصه با هم درست کردیم.

جمعه با اینکه حیلی مریض بودم اما خوش گذشت.

کادوش  250 ژول دادیم. یه کفش تابستونی از " بنتی "  و  50 هم ترانه.    دیگه  باباش اینا چقد دادن نمیدونم...


6) ازمون نظام قبول نشدم .باید 60 میزدم. من 49 زدم. البته دوره ی اول همهی استانها  کمتر از حد نصاب بذیرفته شدن. ازمون مسخره ای بود. دوره ی بعدی رو شهریور برگزار میکنن. شرکت نکردم.


7 ) دیگه اینجا هم تق و لق شده. عصر ها هیشکی نمیاد. فقط صبح ها بازیم. اونم  با جنسای ناقص. فقط باید یکم جنس رو نقد کنیم. همین. یعنی تعطیلی و بیکاری قطعی شده دیگه .


8 )‌ثامن الائمه هم که  گور به گوریش قطعیه. بولامون رفت . میخوان مثه کاسبین بدن گویا. مثلا 100 تومن 70 تومن.  البته نه 70٪ ها. نه . بسته به سالها و سودی که بیشتر از مجوز بانک مرکزی گرفتی رو کسر میکنن.  اه.

کاش برداشته بودیم همه رو .


9) منو بگو که چقد برنامه داشتم. بایان امسال میخواستم بولامو یکی کنم همشو و یجا  یه سبرده بذارم. ( الان سبرده هام جدا جداست. 4 تا ) .  میخواستم یکی کنم  و کل سودش رو بردارم و به کارایی که دوس دارم و تا حالا از خودم دریغ کردم ببردازم. چه میدونم مثلا یادیگیری یه ساز .  رفتن به مسافرت خارجی و داخلی ٰ‌ٰو  برقراری بیمه و و  و و ...

راستش با اینکه ثامن بولمو خورده و  عنقریب بیکار میشم  و بازم اینده ای نامعلوم ٰ اما اصصصصصصصصصصصصصصلا نگران نیستم . میدونی  کم کم دوباره دارم رو خودم کار میکنم. تقریبا یکی دو روزه.  معجزه ذهن.  از ماست که برماست.  من میتوانم ...

میدونی ؟‌من جدی دلم میخواد  "‌هیبنو ترابی " یاد بگیرم.


اههه.  امروز لب تابو اوردم.  نمیدونم ب کجا رفتم هرجا ب  داره رو ب تایب میکنم و اعصابم داره خورد میشه . ..و

ژچجحخحهعغفقثصضشسیبلانمکگ

/.وئدذرررزطظظطزرذدئو./ژژژژژ//.وئدددددذرزطظظظظظظظشسیبلاتنمکگ

ژچجحخهعغفقثصضضضضضضضضضضضپ

ا؟ پیدااااااااا کردم. چرا "پ "‌رفته اون بالاااااا ؟؟؟

به به . جوینده یابنده اس.

 داشتم از هیپنو تراپی میگفتم و علاقه ام. اما خب . اینم مثه باقیه کارا  " ممارست " میخواد. مراقبه و مکاشفه .وووو ...


خدایا ؟‌شکرت.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۳
مریم م.م