هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

مرحله 2 از قدم اول

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ق.ظ

ساعت 9 قرار داشتم...

مامان گفت : تو این روزا کجا میری؟

گفتم : کار دارم...

8.5 یارو زنگ زد که اینا اومدن و فلان ... گفتم قرار 9 بوده.گفت :باشه..

تو راه همش از خدا میخواستم کمک کنه و آدم های درستی که حقشون رو سر راهم بذاره.از خدا میخواستم که ازم راضی باشه و ازم قبول کنه...

...

..

9 رفتم. آقا دور بود. ... به یارو گفتم همین مرکز شهر قرار بذار هااا. ...

خلاصه رفتم. 2 تا جوون مظلووووم بودن. پسره مو بور  بود و فرفری. یه صورت استخونی و چشم های رنگی. قدش بلند بود. یه کاپشن تنش بود. یه کفش نیم بوت فرم  پوشیده بود کلا پاره.

دختره ریزه میزه بود و مرتب. لباس خیلی مناسب وخوبی پوشیده بود. صورت کوچولویی داشت. تو دل برو بود.

یارو شروع کرد به صحبت که ما خودمون هم با هزینه خیرین 7-8 خرداد میبریم مشهد. هرکی هزینه هر چند نفر رو بخواد تقبل میکنه. ما با جایی که قرارداد داریم تخفیف ویزه بهمون میده و  ناهار وشامشون با مائه و این حرفا...

گفتم حقیقتش برنامه خودم هوایی بوده . اما بازم خود بچه ها چی دوس دارن؟ بهشون نگاه کردم و گفتم خودتون چه جوری دوس دارین؟؟؟

مظلوم بودن و خجالتی خیلی.

باتکرار حرفم و اصرارم به جواب ، گفتن برای ما فرقی نداره.  به اقای " ق"  گفتم شما نظرتون چیه؟؟؟

گفت ما چیزی نمیگیم . هرکی هرجور دوس داره این کار رو انجام میده. ما دخالتی نمیکنیم تو کار و نیتشون...

نگاه بچه ها کردم . خیلی کوچولو بودن. ساده بودن و مظلوم. به نظرم از عهده تنهایی رفتن بر نمیومدن... ازشون پرسیدم تازه ازدواج کردین. گفتن آره . 5 ماهه.

گفتم : به سلامتی .خوشبخت بشین ایشالله..

- مشهد چند بار رفتین. ؟؟؟

 پسره گفت: من یه بار رفتم. دختره گفت : من تاحالا نرفتم.

به پسره گفتم منم یه بار رفتم. اما ، 20 سال پیش.

پسره خندید و گفت منم 20 سال پیش رفتم. وقتی 2 سالم بود.

فهمیدم که پسره  فقط 22 سالشه.  و اینکه لوله کشه ظاهرا..

بچه های پرورویی نبودن مثه بچه های این دوره زمونه. خیلی خیلی خجالتی بودن و مظلووووم.

آقای "ق" گفت : اینجا شاید با هم محلی های خودشون برن. اونجوری که شما میگین باید تا فرودگاه برن. هزینه رفتن تا مرکز استان و فرودگاه و اینا  خیلی میشه .

از قبل برنامم این بود که برای اون کار هم یه آزانس بگیرم و خودم ردیفش کنم. اما این بچه هایی که من دیدم فک میکردم که نمیتونن از پسه سفر 2 نفره بر بیان.بهشون خوش نمیگذشت. و ..

بهشون گفتم بچه ها خودتون میتونید اینجوری برین؟؟؟ از پسش بر میایین؟ بهتون خوش میگذره؟؟؟ هزینه سفر و بلیط و هتل و غذاتون با من ؛ اما خودتون 2 تایی باید اونجا بگردین. میتونین؟؟؟

دوس دارین با این کاروانی که آقای "ق" داره میبره برین؟؟؟ شاید آشنا هم محلیتون هم باشه. بعدش اینکه خودشون شما ها رو همه جا میبرن. تفریحی و زیارتی...

آقای "ق" حرفم رو تایید کرد...

یه جورایی مطئن بودم اینا ساده تر از اونین که بخوان تنها برن. برای اینکه ثوابم  تبدیل به کباب نشه و مشکلی براشون اونجا پیش نیاد  تصمیم گرفتیم با تور اونا برن زمینی. 5 روزه.

تو چشمای پسره برق شوقی بود که خیلی دوس داشتم.

آقای "ق" گفت : اونجا اتاقاتون جداست. هر 3-4 تا خانوم با هم تو یه اتاقن و 3-4 تا اقا تو یه اتاق. اما گردش باهمین...

گفتم  :  اااا . نه دیگه آقای " ق".  اگه اینطوری باشه که نه.

بعد یه مکثی کردم و گفتم : امکانش نیست جایی که میگیرین برای این بچه ها ا تاق 2 نفره باشه که بچه ها برای خودشون راحت باشن و پیش هم باشن؟؟ اگه امکانش هس که هزینه مازادش رو خودم قبول میکنم ...مبایلش رو برداشت و به خانوم فلان زنگ زد و گفت کسی که اینجا هزینه سفر 2 نفر رو میخواد قبول کنه میگه این شرایط رو میخواد. چون زوج جووننو ...

یارو گفت : میشه . اما هزینهشون میره بالا. نفری 20-30 تومن.

گفتم : مشکلی نیس. اما حتما باید اتاقشون خصوصی باشه و 2 نفر باهم باشن.

گفت: باشه.

چندین بار تاکید کردم حتما اتاقشون 2 نفره باشه. نکنه برن اونجا بگن رزرو نشده و فلان.؟؟/

بهم اطمینان داد که اینکار انجام میشه. شمارشون هم بهتون میدیم اونجا باهاشون در تماس باشین...

خلاصه بچه ها برگه هارو پر کردن.  پولم قرار شد که اوایل خرداد بیاد ازم بگیره. داشتم خداحافظی میکردم که  یه برگه که تو کاور کاغذ  گذاشته شده بود بهم داد و گفت این به رسم تشکر و تقدیر از شما ...

تو برگه اسمم نوشته شده بوود که فلان و اینا و...

این بار من بودم که برق شوق تو چشمام بود.

تشکر کردم و خداحافظی .

همونجا با خودم فکر کردم این کار  با کمتر از 500 تومن  ردیف شد. تصمیم گرفتم موقع سفرشون یه مبلغی بذارم تو پاکت و بدم دسته بچه ها که اونجا برای خودشون خرج کنن...

اونا واقعا نیازمند بودن. بر خلاف چیزایی که از سارا شنیده بودم و خیلی وقتا خودم دیده بودم ،  قرو فر نداشتن. فیس و افاده نداشتن. پررو نبودن ؛ ...

سارا میگفت وقتی برای مشاوره میره  تمام زنای سرپرست خوانوار کمیته امداد ،  همشون با کلی ارایش و قر وفر و ادعا میان. سروضعشون جوریه که انگار من کلفتشونم.  حالا سارا خودش یه دختر سانتی مانتاله و مدروزی و قر وفری ...

اما

این بچه ها اینجوری نبودن .

خداروشکر. من راضیم و خوشحال.

امیدوارم تا انتها انجام بشه.

خدایا؟ شکرت. دوووست دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۶
مریم م.م

نظرات  (۲)

فکر کنم دعای این زوج دوست داشتنی همیشه بهاته. خوش به حالت. که این موقعیت برات پیش اومد تا کمک کنی . بزرگترین خوشبختیه
پاسخ:
امیدوارم اینطور باشه اما اونا ساده تر از این بودن که برام دعا کنن.
من با خوشحالیشون خوشحال شدم .شاید بقول شما این "بزرگترین "خوشبختیه
که من ازش غافلم.
برام مهم اینه که خدا دوس داشته باشه و باهام دوس بشه...
حتما خدا بهات دوسته که یکی از آرزوهات فعلا اجابت شده 
پاسخ:
چی بگم؟؟
اگه باهام دوست بود که  ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی