امروز روز خیلی خیلی خوبی بود.
از 9.5 رفتم تو کوچه. هنوز برف میومد. نسترن هم پشتم اومد. بعده سالها ،آدم برفی درست کردم. یکی بزرگ و یکی کوچیک کنارش. با کلاه وشال گردن و دگمه های رنگی و هویج ووو...
کارمون که تموم شد برف بند اومده بود و سریع پشتش آفتاب شد.
رفتیم بالا یه نسکافه خوردیم و ترانه رو لباس پوشوندیم آوردیم پایین.
آفتاب خیلی خیلی توپی بود و سریع برف در حال آب شدن بود. کلی عکس گرفتیم.
برف ؛
اگه باعث قطعی برق نشه و امکانات آب و گاز باشه ، خوبه. مثه 2 هفته قبل باعث افسردگی نمیشه. شادی میاره .
میدونی ؟ خوشم اومد از برف. به معنی کلمه ، لذت برم.
ترانه اولین برف بازیش رو کرد. اولش میترسید .اما بعدش دیگه شیطون شده بود.
بالا که اومدیم 12.5 بود. برفش خیلی نرم و پودری بود. پنبه ای. منظورم اینه که یخی و سنگین و خشک نبود. ...
غر بمونه واسه بعد .
خدایا ؟ شکرت. برای امروز . برای همه ی روزهایی که ناشکرشون هستم. خدایا ؟ ممنونم و سپاسگزار. لطفا منو ببخش. بدیهامو ...
خدایا؟ واقعا دلم میخواد خووب باشم. مهربون باشم. حرف گوش کن باشم. بنده خوبی برای شما .
دوست دارم خوب باشم. خیلی خوب. که دوستم داشته باشی.
که دوستم داشته باشن.
خدایا ؟ کنارم باش لطفا.
دستم رو بگیر
تنهام نذار
کمک کن روسفید باشم همیشه پیش شما و خلقت.
خدایا ؟
دوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست دارم.