هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد

دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۸ ب.ظ

این بچه بازی خسته شدم. مسخره اس. داشتم میومدم تقریبا 3.45 بود. نبش پاسای تماشا داشت میپیجید که منو دید. سنگینی نگاه رو دیدم. مسیر من مشخص بود. به سمت مغازه میومدم. 20 متر بالاتر  بلوار رو دور زد و از کنارم رد شد. اون مسیر باز بود و هزارتا کوچه پهن داشت از هر طرف .  یعنی پیچیدن  و دور زدن  یک درصد هم معنی نداشت. حتی اگه یکی مسیر رو اشتباه بره  و پشیمون بشه صد البته که حداقل 10 تا مسیر در هر دوسمت راست و چپ داره به شکل میانبر...

تا اینجا باز هیچی. اونجایی حرصم دراومد که از یکی از همین خیابون های فرعی دور زد و مجدد از کنارم در اومد. ( از قیام زد و کنار ورزشگاه از کنارم دراومد. )   خیلی خره. بعدش جالبه که مثلا نگاه نمیکنه و توجهی نداره. اما این کارا خیلی بچه بازیه. واقعا رفته رو اعصابم. حرصم در اورده و عصبیم کرده.

مدتهاس که با این قضیه درگیرم. اوایل فک میکردم شاید ارشه. بعدش دیدم نه. واقعیتش من دنبال ارشم. اما از هیچ راهی نشد که بفهمم ...


برای اینکه کمی اروم شم بازم هم تفعلی زدم به حافظ. تفعل به حافظ هم تفریحه و هم ارامش.این بار به

قصد هر دو . تفریح و ارامش رو میگم.

"سرگشته"

مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست /دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست

اشکم احرام طواف حرمت می‌بندد/گر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیست

بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی/طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست

عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار/مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست

عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد/هر که را در طلبت همت او قاصر نیست

از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز/زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست

من که در آتش سودای تو آهی نزنم/کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست

روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم/که پریشانی این سلسله را آخر نیست

سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست/کیست آن کس سر پیوند تو در خاطر نیست



پ.ن 1) غزل قشنگی  بود

پ.ن 2) فک کنم همین جا دیگه موندگار شم. بعد از 2-3 تا بلاگفا و 2 تا پرشین بلاگ ...

خواستم همه چی رو بریزم اینجا. دیدم نمیتونه . بخش خیلی کوچیکی رو مهاجرت میده.  یه .کاری امروز به ذهنم رسید. وبلاگ های قبلی رو  از رو پشتیبان ، اینجا تو صندوق بیان نگه دارم. 

اگه بخوام از رو پشتیبان ، از مهاجر  استفاده کنم  همه رو  منتشر میکنه. در حالیکه ااونحا تو بلاگفا خیلی ها خصوصی بود.  ثبت موقت  میکردم مطالبی رو که میخواستم کسی نبینه و نخونه و تقاضای رمز نکنه. 

بنابراین  فک کنم بشه از رو پشتیبان ، تو صندوق نگه دارم. اگه بشه  همه رو همین کارو میکنم.

حالا هرچی که با مهاجر اومد اینجا که هیج . دیگه جذف نمی کنم .



اه اه اه . لعنت به تو . چرا این کارا رو میکنه. الان  برای اولین بار دیدم  از جلوی معازه رد شد و یه دختره سوار ماشینش بود. نیشش هم تا بناگوش باز بود. یه نیم ترمز زد جلوی مغازه  که من دیدنش رو از دست ندم.

نمیدونم معنی کاراش چیه واقعا. سعی میکنم توجهی نکنم به کاراش . اون هیچ رقمه تناسبی با من نداره. از من خیلی خیلی کوچکتره و  تازه به دوران رسیده و تمام نسلش قصابن.  چرا میگم تازه به دوران رسیده؟ چون یه بچه زیر 30 سال  یه ماشین 80-90 تومنی سواره ...

در اصل نباید اصلا بهش فک کنم. روز اولی که متوجه این ادم شدم دنبال ارش میگشتم تو کوچه .  " پنجمین در " . هرگز نفهمیدم  پنجمین در یعنی خونه کی . از نسترن و خونوادش هم پرس و چو کردم به بهانه افراد کوچه. اما چیزی از توش در نیومد.

حقیقت اینه که فقط دلم میخواد ارش رو ببینم . فقط کنجکاوری برای دیدن چهره اش .همین.

دنبال ارش بودن که با این ادم برخورد کردم.

درست همون موقعی که با خودم کلنجار میرم که همش تخیلیات و فلان و اینا ، این احمق یه کاری میکنه باز که توجهم رو جلب کنه. و این طوری اعصابم رو بهم میریزه.

میدونی از اون مدل هاست که فقط قصد جلب توجه داره . بعدش خودش طوری وانمود میکنه که اصلا هیییییییییچ توجهی نداره. حتی وانمود میکنه که نگاه هم نمیگنه ...

این بچه بازی باید تموم شه. اون بچه اس. خب بذار جوونیشو بکنه. تو چرا خودتو درگیر میکنی.

...

امروز کاراش عجییب بود .

خدایا ؟ شکرت . ببخشید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۳
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی