حرف عجیب
دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ
مامان لیمو خریده بود. نفری به لیمو پوست کندم . پوست داخلی هم گرفتم و دونه دونه تو ظرف چیدم. یه سیب هم پوست گرفتم و از وسط نصف کردم و تو بشقاب گذاشتم.
مامان که مال خودشو گرفتو خورد گفت : ممنون . ان شاءالله خدا دوستت داشته باشه . خیر ببینی.
آره مامان گفت .
" انشاءالله خدا دوستم داشته باشه ".
؟؟؟؟
یعنی معتقده خدا دوستم نداره؟
چه دعای متفاوتی بود از زبون مامان.
دلم گرفت.
خدایا؟؟؟؟؟؟ دوستم نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آره . انگار نداری. همه نشووونه های زندگی من , همه جفت زدن ها و تک اوردنهانم , همینو میگه. اینقد که مادرم این مدلی دعام میکنه.
خدایا؟ دلگیرم و دلتنگ.
۹۴/۰۸/۲۵