هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

حرف عجیب

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ

مامان لیمو خریده بود. نفری به لیمو پوست کندم . پوست داخلی هم گرفتم و دونه دونه تو ظرف چیدم. یه سیب هم پوست گرفتم و از وسط نصف کردم و تو بشقاب گذاشتم.

مامان که مال خودشو گرفتو خورد گفت : ممنون . ان شاءالله خدا دوستت داشته باشه . خیر ببینی.



آره مامان گفت .

 " انشاءالله خدا دوستم داشته باشه ".  

؟؟؟؟

یعنی معتقده خدا دوستم نداره؟


چه دعای متفاوتی بود از زبون مامان.

دلم گرفت.


خدایا؟؟؟؟؟؟ دوستم نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

آره . انگار نداری. همه نشووونه های زندگی من , همه جفت زدن ها و   تک اوردنهانم   , همینو میگه.  اینقد که مادرم  این مدلی دعام میکنه.


خدایا؟  دلگیرم  و دلتنگ.





موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۵
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی