هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

من و خدا

دوشنبه, ۷ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ق.ظ

بعد از شب چله  و اون فال ،  دیگه کلا بریده شدم از 

از خدا ...

فقیر  و  سرگردان و  درد فراق ...

دیگه میلی به نماز ندارم.

اگه گاهی در روز میخونم برای اینکه کسی متوجه نشه.   اجباری برای نماز خوندن تو خونه ما نیست. همانطوری که تا بیست و چند سالگیم نبوده...

اما دلم نمیخواد اختلاف و دلخوریم با خدا رو کسی بفهمه.

قبلا هم گفتم . همونجوری که ادم وفتی تو خونواده مشکلی داره همه جا جار نمیزنه ...  اینم همونجور.  نمیخوام کسی بدونه از خدا بریدم...

فقیر ، سرگردان ،  درد فراق...

اخه مگه میشه تو هیچی خدا کمکم نکنه ؟  نه کار  نه زندگی ...

همین جور دارم برای زندگی دست و پا میزنم. ... نه کار ، نه پول ، نه زندگی ...

هیچیه هیچی؟؟؟  

 خب چرا ؟؟؟  اینهمه  تلاش ککردم. ازش خواستم. دعا کردم . نذر کردم ؛ ادم خوبی شدم. خالص شدم. پاک شدم. عهد بستم ...

خب چرا ؟

جرا بهم توچهی نداره ؟؟؟

مگه میشه ؟؟؟ چرا منو به جال خودم رها کرده؟؟؟ 

درحالی که دور وریام  همه ...

خب من دیگه بریدم. خسته شدم.

اون فال ، شاید فقط یه فال بود اما برای منی که دیگه بریده بودم  ، برای منی که بعد از چندین سال صبوری ، لبریز بودم ... نقطه پایان بوده انکار...

من از خدا طلبکارم. اینجور احساس میکنم...

دیگه با هیج حرف و جمله ای نمیتونم خودم رو اروم کنم.


گاهی فکر میکنم تقصیر خدا نبود و نیست. من همیشه خودم رو نادیده گرفتم و برای دیگران دعا کردم.

اون روز رو یادم نمیره. تو اتاق خودم ، حدود 4 سال پیش ،  سر اذان مغرب عشا ،  به پهنای صورت اشک ریختم و از خدا خواستم که ، :

خدایا؟ لااقل یکی از ما دوتا خوشبخت شیم. اون یکی هم مجید باشه...   ...


میدونی ؟ همیشه خودم رو نادیده گرفتم. گاهی فک میکنم استجابت همون دعاست و  خواسته ی خودم. میدونستم اون روز صدام به آسمون میرسه. با تمام وجودم بود...

اما

نمیدونستم که خدا دیگه بهم توجهی نمیکنه و  میگه همونی که گفتی ... فک میکردم خدا کریمه. رحیمه. بخشنده است و بزرگوار.

فک میکردم ارحم الرحیمن. فک میکردم ...

مگه میشه که خدا ...؟


امروز 7 دیماه 1394 هست و من 8 روز دیگه 34 ساله میشم. بی اینکه  حاصلی تو زندکی داشته باشم و  چیزی کاشته باشم...

میدونی خدا همراهم نیست. خدا دوستم نداره.  خدا ,  هیج توجهی بهم نداره.

منم ؛  از زندگی خسته شدم.  از خدایی که دوستم نداره و محلم نمیکنه خسته شدم. از این همه تلاش بی ثمر خسته شدم.

تا خدا نخواد هیچی پیش نمیره.

خواست خداست همه چیز.  و   

و

خدا ,

با من

یار نیست.




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۷
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی