همین جوری
دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۴۴ ب.ظ
تو پست قبل مجید اومد و مجبور شدم دستم رو ، روصفجه کیبرد بکشم صرفا برای اینکه یه عنوان داشته باشم که مطلب سیو بشه.
اون داستان ادامه داشت. الان حسشو ندارم بنویسم.
حالم خیلی خوبه. به لطف خدا. میخوام برم الان یه پفک و یه بستنی بخرم و بیام.
هوا هم که ازاین بهتر نمیشه. باد گرم. البته باد نداره . گرماش مطبوعه. عالیه عالی.
۹۵/۰۹/۲۲