هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

مرغ همسایه

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۵۱ ق.ظ



تقریبا  تصمیمم رو گرفتم برای هفت سین .  صد هزار مرتبه شکر خدا  . امسال  مثه سال های قبل  ذوق چیدن هفت سین رو دارم. یکی دوسال آخر ، همه ذوق و شوقم برای چیدن هفت سین ، رفته بود. فقط دم عید  رفع مسئولیتی  یه کارایی میکردم. اما امسال مثه سال های گذشته ذوق هفت سین دارم که قششنگ باشه و متفاوت .  هزاران مرتبه شکر خدا ، برای این حال خوبم.


به مجید گفتم یونولیت از کجا.... ترانه بیدتار شده و اومدددددددددددد اینحا یه سر .. بعد مینویسسسسسسسم.

................................................................................................................................................

....................................................................................................................................................



 خب آخر ساله و یکم شلوغ پلوغ.   صبح رفتم بودم  بالا  پیشه ترانه. خواب بود و نسترن و مجید  قبل از 7.5 رفته بودن . این شد که منم بیکار بودم و اومدم اینجا برای نوشتن .

بعد  نزدیک 8 ترانه بیدار شد و مسسستقیم اومد به سمت لپ تاپ و من.

منم نوشتن رو تعطیل کردم و  سیستم رو خاموش کردم. الان که فک میکنم  یادم نمیاد که هیستوری رو پاک کردم یا نه ؟؟؟؟؟؟

حتما پاک کردم.

اما یادم نمیاد .  وای خدا جون ؟ چی کار کنم . ؟

حالا ایشالله که پاک کردم دیگه.  


خب میگفتم . بذار ببینم چی نوشته بودم ؟ 

آها . 

به مجید گفتم یونولیت از کجا بخرم ؟  اون گفت سر ساختمون تازه اوردن. برات میارم . چقد میخوای؟؟ گفتم یک در یک  .  اونم یه روز یه ورق (؟؟؟) (صفحه ؟؟؟؟)     ؛ یه یونولین بزرگ برام آورد . فک کنم طول 2 باشه و عرض 50-60  ... 

اولش میخواستم از تو  یونولیت ، یه خروس در بیارم. بعدش  یه 1396 .  و یه سری سبزه های ویژه .

اما

در انتها ، یه چیز دیگه به ذهنم رسید.  تصمیم گرفتم ، یه کوه و آبشار  درست کنم.  در واقع باید ماکت بسازم باهاش و رو کوهش و دامنه  سبزه ، سیز کنم. 

چون ضخامتش زیاد بود تصمیم گرفتم 3 ورقش کنم. دیروز صبح ، چون 6.5 بیدار شده بودم زود صبحانه خوردم و رفتم پارکینگ.

دو شب قبلش مجید بهم گفته بود که با اره به راحتی میتونه تقسیمیش کنی. بهم یه اره آهن بر  داد و یه اره چوب بر .

 7صبح رفتم پایین . نمیدونستم از عهده ش بر میام یا نه . ؟

یونولیت رو برداشتم و با ، اره   ،  قیژ قیژ قیژ   ، شروع به اره.

یکم که بردیم  قلق دستم اومد چی کار کنم.  حسابی داشتم کیف میکردم.

دیدم بچه ها اومدن پایین که برن.   میدونی ؟ چیزی که میخواستم بگم این بود . که :

نسترن گفت : چی کار میکنی ؟  چی میخوای درس کنی ؟؟؟

گفتم : هنوز درست نمیدونم. شاید یه 1396   یا یه خروس از توش در بیارم.

میدونی ؟

چشم ها نسترن

چشماش قابل توصیف نیست برام.

برق  ؟ غبطه ؟  حسرت ؟؟ 

نمیدونم چه جوری باید توصیف کنم. خیلی حرف تو چشماش بود. تو نگاهش.


اونا رفتن و  منم یونولیتم رو 3 قسمت ( ورق) نازکتر کردم  و میخواستم 4 قسمت کنم که تصمیم گرفتم یکی رو فعلا ضخیم تر بذارم تا طرحم نهایی بشه. 

وقتی کارم تموم شد و رفتم بالا  به ماما گفتم : 

مامان ؟  میدونی ؟ ما هیچ وقت به داشته هامون راضی نیستیم.

گفت : چی شده ؟

گفتم هیچی .  اما میگم ، یکی کار نداره به اونی که کار داره  غبطه میخوره. یکی کار داره به اونی که نداره  ...

همیشه مرغه همسایه غازه.


تو پرانتز اینو بگم که شب قبلش من برای نسترن ناراحت بودم که عید باید بره سر کار و حتی لحطه سال تحویل هم احتمال خیلی زیاد نیست. ناراحت بودم و غر میزدم که مامان گفت :  اشکال نداره. کار داره. عید نباشه .

منظورش به من بود.  که اون کار داره و تو نداری مثلا.  فازم عوض شد و  تا آخر شب رفتم تو خودم. 


صبحش اینجوری شد.

باید برم . دیرم شده. بازم نتونستم بنویسم.   2 بار اومدم نشد حرفم رو بگم.

همینو بگم که به داشته هامون راضی باشیم.

اگه من بیکارم و مثه نسترن شاعل نیستم عوضش  یه سری فرصت ها برای یه سری کارا رو دارم که نسترن حسرتش رو میخوره.

اگه نسترن کار داره و فرصت یه سری کارها رو نداره   عوضش ...


 همین که آقا جون ، قدر داشته هامون رو بدونیم.  و شکر خدا رو بحا بیاریم.

صد هزار مرتبه شکر خدا .

امیدوارم  بتونم طرحمو به سر انجام برسونم اونجوری که دلم میخواد .  هم فرصتش رو داشته باشم و هم تواناییش رو .

وای خییییییییلی دیرمه .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۲۴
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی