هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

پارسه 1

يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۲۶ ب.ظ

میدونی  ؟  اصلا دلم به راضی موندن اینجا  ( پارسه )  نیست.

 احساس میکنم  واقعا  دارم بیگاری میکنم. در حقم اجحاف میشه .

دیروز 12 تومن مربوط به سال 94  رو به حسابم ریختن. اما اصلا خوشحال نشدم.

منی که تمااااام صبحها میرم و 2 یا 3 روز  عصر ها ،   جمع کردن بار و  حسابداری و چونه زدن با همکارا و ووو  همه و همه با منه  خیلی کمه. 

میدونی ؟ کمه در مقابل نسترن.  نسترنی که فقط  بهار و تابستون  یعنی فقط 2 فصل میره  اونم هفته ای 2 تا 3 تا عصر  اونم 2تا 3 ساعت  ، همین 12 تومن رو بگیره  اونوقت منم همون؟؟؟

خب خیلی مسخره است. بی رحمیه . احجافه.


روز  4 شنبه سوری وقتی همگی سوار ماشین شده بودیم و میرفتیم به سمت خونه حاج خانوم ، با خنده به مجید گفتم :  تا کی باید بریم ؟ کی تعطیل میشیم ؟؟

یهو با عصبانیت گفت : تو که همش  تعظیل کردی .  عصر ها رو نرفتی و ...

منم با همون عصبانیت از کوره در رفتم و گفتم : مگه عصر ها قرار بود من برم ؟؟؟؟  صبح ها رو من باید می رفتم .

با اینکه چندین دفعه این موضوع رو گفته بودم اما باز خودش رو به نفهمی میزد انگار . از اینکه اون روز دوباره گفت خیلی عصبانی شد. حتی کل مسیر دپرس بودم و تو خودم.

با خودم میگفتم :

مگه قراره من برم.  به من چه . عصر ها نوبت نسترن خانومه. چرا به اون نمیگی . من که قرار نیست  جای اون برم.  قرار بود من فقط صبخ ها باشم. عصر ها بهار و تابستون نسترن باشه و  پاییز زمستون بجای نسترن خودت باشی.  به من چه ؟

سال اول که شروع کردیم 3 ماه که گذشت  نسترن  خبر بارداریش رو داد و از 4 تیر نرفت و همش من رفتم. حتی پاییز و زمستون اون سال هم من رفتم بیشتر عصر ها .

 خب اسفند بچه بدنیا اومد و سال بعدش هم کله بهار و تابستون من رفتم و جیکم در نیومد و خیلی از عصر ها ی پاییز زمستون.

امسال هم که سال سوم بود  2-3 تا عصر هر هفته رو من رفتم که نسترن خانوم با بجه به خونه و زندگیش برسه .  پاییز و زمستون اما دیگه نه. چرا باید میرفتم وقتی تو و  زنت  بالا تو خونتون بشینین و من جای شما عصر ها رو برم ؟؟؟؟ چرا ؟؟؟ کلفتم مگه ؟؟؟؟؟

تمام اینا رو با خودم میگفتم  تو دلم.  حسابی اعصابم بهم ریخته بود از حرف مجید.


سال اول  (93) رو که پارسال  اردیبهشت(95) گرفتیم نسترن  عییییییییییین من همون 12 تومن رو سهم برد .

سال دوم (94)هم  که همین دیروز گرفتیم (فروردین (96))  نسترن هم همون مقدار سهم برد



فردای اون روز  عصر یعنی فردای 4 شنبه سوری  تو مغازه تو تلگرام براش یه عالمه نوشتم .   عین متنش رو اینجا میذارم ; .


نوشتم :


", [۱۵.۰۳.۱۷ ۱۰:۳۶]
مجید ؟ یه عالمه حرف میخواستم در مورد  خودم و  شایان  بزنم اینجا .  چون هیچ وقت فرصتش پیش نمیاد رو در رو حرف بزنیم.

 [۱۵.۰۳.۱۷ ۱۰:۳۶]
اما  بازم  صرفنظر کردم اینجا .

]
فقط یه چیز  اینکه  لطفا  خواهشا  برای شروع سال جدید  برنامه ها مشخص باشه.  کی باید چی کار کنه و دقیقا چه مسئولیتی داره رو بشینیم و مشخص کنیم.  اینکه من آماده باشم هروقت و هر جا باشم  نمیتونم.   اگه فک میکنی لازمه و نسترن نمیتونه مغازه بیاد  من میتونم هر دوشیفت رو خودم بمونم .  لااقل اینجوری برناممه  هم مشخص تره.  تا اینکه همش منتظر بمونم  یهو زنگ بزنی امروز تویی  فردا تو .    من با برنامه مشخص میتونم.  به هر حال در مورد  شایان  بهتره بشینیم و تصمیم گیری کنیم. 3 نفریم  و یه جوری  بقول تو تقسیم کاااااار . تقسیم کار  نه همش فقط یکی همه چیز  و هی  مغلطه کنی  کمک کمک  . همکاری .     بهتره وظایف  مشخص باشه.  اگه بهار تابستون تو نیستی  و  نسترن  تفریحی 2-3 تا عصر می تونه باشه  ،  اگه  پاییز زمستون  نسترن خونه میمونه  و  مجید هم حال نداره عصر ها بیاد   مشخص بشه.  اگه فقط  حسابرسی ها با منه مشخص بشه. اگه بهار تابستون بار جمع کردن  فقط با منه مشخص باشه.     اگه فقط من مسئول گرفتن بدهی هستم  و فقط من باید زنگ بزنم مشخص باشه.   مشخص کن هرکی  دقیقا  چه مسئولیتی داره.  و اساسا   مسئولیتی داره یا نه ؟ همش م؟

, [۱۵.۰۳.۱۷ ۱۰:۴۵]
فک میکردم اینجا میتونم تمااااام حرفهامو بگم . اما خب  نشد.  فقط همون یه مطلب ( مشخص شدن دقیق وطایف ) رو  به ثمر برسون ."





بعد از گذاشتنم متنم تو تلگرام استرس داشتم. گاهی میگفتم عجب اشنباهی کردم  پیام دادم تو تلگرام . و گاهی میگفتم  خووووب کردم که گفتم بهش.


اون شب ساعت 8 یادم نیست که برای جی بالا اومده بودم.

داشتم برمیگشتم مجید گفت :  نامه ی سرگشاده شما رو خوندم .

نسترن پرید فوری که نامه سرگشاده چیه. ؟

 مجید همونطور به حرفش ادامه داد که  تو همه کارهای .  تو ریسی تو معاونی . تو حسابداری. همهی  مسئولیت ها با توئه.  ما هم کارگر توایم.

رو به نسترن گفتم : براش تو تلگرام نوشتم. گقتم باید بشینیم  و 3 تایی یه تصمیم بگیریم برای شایان.

رو به مجید کردم و گفتم : من الان باید برم .الان وقتش نیست . باید بشینیم و صحبت کنبیم 3 تایی و تصمیم بگیریم.

گفت : حرف و حدیث نداریم ت وهمه کاره ای . خودت ریسی

حسابی از پرورییش حرصم گرفته بود.

گفتم : من ریس نیستم. شما ریس من نوکر شما .

بهت تو تلگرام هم گفتم هیچ وقت نمیذاری ادم حرفش رو بزنه . برای همین تو تلگرام برات نوشنم.

نسترن گفت : اینو راس میگه مجید. تو هیچ وقت نمیذاری ادم جرفش رو بزنه . زود عصبانی میشی .

گفتم : 3 نفریم .باید تقسیم کار بشه . تو دیروز به من میگی چرا عصر ها نمیری . مگه قرار بود عصر ها من برم ؟؟؟؟؟؟    حالا برای کمک به نسترن 2 روز در هفته میرم. اما قرار نیست که همش من برم. تمام عصر ها من برم.

گفت : من امسال سرم شلوغه . خونه سازی دارم.  (منظورش ویلاشون بود ). چی میشه تو کمک کنی .

گفتم : کمک باشه. ولی نه اینکه تو اینجا خونه بشینی و من برم مغازه.  چرا اخه .؟؟؟؟؟؟؟

اینو اینقد به عصبانیت و حرص گفتم که تقریبا به دعوا و جرو بحث کشیده شده بود. 

حرفی از نسترن نزدم. نگفتم  : تو و نسترن تو خونه بشینید و من برم جای شما .   نسترن رو فاکتور گرفتم .

هردوشون از این طرز صحبتم و نحوه گفتنم وووو جا خوردن.  نسترن گفت : شده قضیه ی من و هدی.


حالا قضیه نسترن و هدی جیه ؟؟؟ قضیه اینه که با هم تو دفتر شریکن و دعوای نسترن و حرص و جوشش اینه که تمام کارها رو نسترن برای دفترشون میگیره و   خودش انجام میده و هدی هیچ کمکی نمیکنه اما  سهم مساوری میبره . ...


خلاصه ... بعد گفتن این حرفا کلی سبک شدم.  وقتی نسترن این حرف رو زد فک کردم که موضوع رو گرفته واقعا و نیازی به توضیح بیشتر نیست.

اما

وقتی دیروز  بازم سهم مساوی برد مثه من . دیگه ...

میدونی از دیروز تا حالا اینقد ناراحت و ناراضیم که میترسم . واقعا  جدی جدی میترسم وحشت دارم. 

میترسم که نکنه خدای نکرده این نارضایتی قلبی من ، خدای نکرده زبونم لال تو زندگیشون تاثیر بذاره و خدا ...

به خدا گفتم : خدایا  من ناراضیم . خیلی خیلی هم ناراضیم . اما نمیخوام خدای ناکرده مشکلی برای مجید و نسترن و ترانه پیش بیاد سر این نارضایتی. نه جسمی و نه مالی.

گفتم : خدایا ؟ من خیلی ناراضیم . میخوام که گشایشی  برای من باشه. کمکم کنی از اینحا بکشم بیرون و جای دیگه مشغول بشم.


میدونی ؟ خیلی خیلی خیلی ناراضیم. باتماااااااااااام وجودم. از اعماق قلبم  . احساس میکنم واقعا در حقم دارن اجحاف میکنن .


امسال که فک نکنم همون 12 تومن هم سهم بشه. اوضا خوب نبوده.خیلی بشه  بهترین حالت 9-10 تومن.

داریم میریم مشهد . 6-11 . فک میکنم گشایش تو کارم بشه و زندگیم تغییر کنه. شاید مسخره باشه  . اما من بی نهایت امید بستم .

حتی مامان هم میگه :  این دیگه خیییییییییییلی بی رحمیه . که تو و نسترن یه مقدار بردارین. این واقعا بی رحمیه.


نمیدونم دیگه . تا ببینم خدا چی میخواد .

اینا همش فک میکنن که اونجا رو برای بیکاری من مجید راه انداخته. مجید مستقیم بهم چن بار  خصوصی گفته بود . و به مامان . 

اما واقعیت اینه که خودشون دارن سود میکنن. من اگه سالی 12 تومن میگیرم اونا سالی 24 تومن میگیرن زن و شوهر . غیر از اینکه یه حساب بانکی کت و کلفت برای نسترن خانوم شده. و نسترن خانوم  چک های  10 ملیونی 20 ملیونی می کشه و اعتبار بانکی ووووو

غیر از اینکه پولها تو حساب نسترن میمونه و خودم دیدم ماهی 800 -900  سود واریز میشه برای اون حسابش .

غیر از اینکه تک فروشی ها  تبدیل به یه فاکتور کلی با تخفیف 23 میشه و سودش تو جیب من نه . تو جیب خودشون میره .


میدونی ؟ خب حساب کن همین 12 تومن من که از پارسال مونده ، ماهی حداقل 300 تومن بهش تو بانگ ثامن سود تعلق می گیره. یعنی وقتی سهم 12 تومن پارسال رو امسال میگیرم 3.5 هم سودش بود.

بعنی حدود ....

وااااااااااااااای  ول کن بابا .

ول کن.

حق و ناحق .

رضایت و نارضایتی .

ول کن .

اها داشتم اینو میگفتم . نسترن همش ناز میگرد که من اینجا رو دوس ندارم. از خدا میخوام که دیگه نرم.  چیه اخه.  

منم همیییییشه نگاش میگردم و هیچی نمیگفتم .  با خودم فک میکردم تو دلش داره منت سرم میذاره که برای تو اینجا رو باز کردیم وووو .

برای همین فقط نگاش میکردم و هییییییییچی نمیگفتم. ام اتو دلم میگفتم برای هفته ای 2-3 روز عصر رفتن  یعنی 6 ماه میری هفته ای 2-3 روز  2-3 ساعت 12 تومن میگیری کمه؟؟؟ ساعتی چند؟؟؟

سالی زن و شوهر 24 تومن میگیرین غییییییییییر از حساب بانکی و سود و اعتبار بانکی برای خودت ...


هیج وقت هیجی نکفتم.

امسال قبل از عید که گفت : واااای بازم پارسه داره شروغ میشه و بعد از عید باید برم. اصلا دوس ندارم .

با جدیت تمااام گفتم : منم همینطور. اصلا دوست ندارم بازم شایان باشه امسال. وقتی قرار بود حمه کنیم خوشحال شدم. و وقتی دوباره خواستیم ادامه بدیم خیلی ناراحت .

مجید هم بود وقتی اینو میگفتم. هردوشون بدجوری جا خوردن. طوری که سرم میخ شدن.

نسترنف اینظ که از در ناز و ادا اومده بود و من همیشه فک میکردم که اشتباه میکنم که میخواد سرم منت بذاره  ، اینبار مطمئن شدم که منت گذاشتم سر من بود .

حلاصه.

از این حرفم خیلی خوشحال شدم. از اینکه تونستم یه بار حرفم رو بزنم ، یه بار دیگه خوشحال شدم. ازاینکه هردوشون جا خوردن ، حال کردم.


امروز با نسترن اومدم خونه .

تو ماشین گفت : چرا دپرسی .

گفتم : از دست شایان خسته شدم . فلان همکار اومده وگفته کارخونه فلان شده ووو

گفتم : امسال تو میگفتی دوس ندارم شایان شروع بشه ، با خودم تو دلم می خندیدم بهت و میگفتم : این نمیدونه تو دله من چه خبره. من اصلا راضی نیستم امسال شایان رو شروع کنم .همه جوره ناراضیم از اینجا موندن و ادامه دادن..

با دقت به حرفام گوش میداد. یه بار وسط جمله ام گفت . من کم میام و درگیری با کارخونه و مشتری ها ندارم. تو بیشتر درگیری.

تو دلم گفتم : خوبه که خودت میدونی . با این همه ...


اون فک کرد برای درگیری و سختی کار میگم. ..

 ادامه دادم به حرفام که :  آره . تو دلم میخندیدم که این چی میکه؟ اگه بدونه تو دله من چیه .  اما هیچ وقت هیجی نگفتم. جون حرف زدن ، خیلی وقتها ، باعث بیشتر عصبانی شدن و حرص و جوشه آدم میشه.  خرفی نزدم و فقط تو دلم بهت خندیدم .



می دونی ؟ دیشب از حس و حالم واقعا ترسیده بودم. بابت مجید و زندگیش. نمیدونم چرا نمیشه هیچ جوره جدا شم. ..

الان یکی کامنت میذاره و میگه : خب  لعنتی  جدا شو. اینقده نق نزن. 

ول کن بابا. بذار هر کی هر چی میخواد بگه . کسی از درون من خبر نداره. با اینکه درونم رو اینجا مینویسم خیلی وقهتا...




.....................................................


بالاخره  با هزار زور و زحمت مامان رو راضی کردم که اجازه بده از امسال  و  از این ماه دیگه ماهی 100 تومن از  سود پول هام برداشت کنم.

گفتم : مامان تو  بیکار نبودی اصلا تو زندگیت. درده بیکاری رو نمیدونی. از اول معلم شدی و حقوق داشتی و دستت تو جیب خودت بوده . نمیفهمی منو .  من 35 سالمه. باید مستقل بشم....

بالاخره قبول کرد که ماهانه  از سود سپرده هام برداشت کنم. اما گفت : من  ماهی 100 تومن اضافه میکنم رو اون 500 تومنی که ماهانه تو یکی از حساب هام میذاره.
اولین حساب تو ثامن  ، مشترک بین من و مامان بود.
به اسم من ، اما پول مشترک. 
بعد ها من پولم رو جدا کردم اما اون حساب همونجور به اسم من مونده و مامان ماهانه 500 تومن میریزه توش.  میدونی ؟ من میدونم چرا مامان این کارو میکنه .
حقوق بابا رو که میگره  بخشی از اون پول رو حق من میدونه .  و من
اصلا خوشم نمیاد از این کار. .. ارث ... مرده خوری ...
اگه از حقوق خودش میداد شاید اذیت نمیشدم. شاید. 
اما اینکه وقتی حقوق بابا رو میگیره این کارو میکنه ، خیلی اذیت میشم.  اوایل به روی خودم نمیاوردم. پارسال دیگه به روی خودم اوردم.
گفتم : مامان کارت بی معنیه . خوشم نمیاد . دوس ندارم . سنگیه برام.
گفت : حقته .
گفتم : یعنی که چی حقمه ؟ مگه  من با تو زندگی نمیکنم.؟  مگه خرج خورد و خوراکم با تو نیست ؟؟؟؟  مگه مخارج  خونه  و آب وبرق و کوفت و زهرمار رو تو نمیدی ؟؟؟؟  مگه خرج منو نمیدی ؟؟؟؟؟
پس وقتی این پولو میدی یعنی من برم جدا زندگی کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اما به خرجش نرفت. گفت : اینجوری یه پس اندازی میکنیم.
چند ماه قبل یهبار دیگه سر این موضوع عصبانی شدم. گفتم : تو این پولا رو میذاری تو اون حساب. اما بعد از 120 سال تو ، من دست بهش نمیزنم. همونچوری  میدم به ترانه . یا اصلا خرج خیرات میکنم برای خودت.

بهش بر خورد. اما در کمتر از 10 دقیقه  داستان جمع شد و کشدار نشد.   یادم نیست . شاید میخواستیم بریم بیرون ... نمیدونم به هرحال  خیلی خیلی سریع جمع شد.

از کجا رسیدم به کجا آخه ؟؟؟؟؟ 
حرف تو حرف شد بازم.  همه چی قاطی پاتی .   اخه دیروز عصر رفتم بالا  که نسترن بره ارایشگاه بعدشم مغازه.  پیش ترانه بودم . ترانه خوابید و من شروع کردم به نوشتن.  بعدش بیدار شد و  نوشته هام  نصفه موند.  بقیه اش رو امروز نوشتم.  واسه همین حرف تو حرف شد و  سر از ناکجا در اورد...  
الان دوشنبه  28 فروردین   صبح ساعت 11.08 



خدایا ؟ شکرت . میدونم بالاخره یه جایی سورپرایزم میکنی . میدونم.

خدایا ؟ سپاسگزاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم.  و

و خیلی دوسسسسست دارم.



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۲۷
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی