هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

کاش نمیفهمید. کاش.

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ق.ظ

وای خدای من ...

 صبح رفتم دانشگاه. تا 10. بعدش چون بیکار بودم تا 12.5   برگشتم شهر خودم و ترجیحا دفتر. خونه آدم رو تنبل میکنه برای دوباره برگشت به دانشگاه...

جزوه دانلود کردم و پرینت گرفتم خواستم منگنه رو از کشوی دوم در بیارم که منگنه کنم که

که دیددم ، وایییییییی

 بدبخت شدم. اون کشو زیر رو شده اس. پوشه های دکمه دار و کاغذ ها روی منگنه هستن و  نیمی از منگنه و پانج زیر اوناست.

در حالیکه من همه رو مرتب کرده بودم و چون میدونستم اون پوشه ها و کاغذها استفاده نمیشن زیر گذاشتم و منگنه و پانچو بقیه چیزا رو روش گذاشتم.و

زیر همه همه اونا ؛ ته ته  ؛ اون تقدیر کمیته رو گذاشته بودم که نسترن که عصر ها میاد نبینه ...

اما دیروز دیده. حتما ترانه که اومد همه رو زیر ور رو کرده.

او. نه . نه . حالا یادم اومد . دنبال بار برگشتیتو پوشه ها بوده دیرزو. واااااااااااااااااای خدای من .

چه خبطی کردم . ..

همش تقصیر خودمه. وقتی فقط یه کیف پول برمیدارم و موبایل و کلید  همین میشه دیگه ...

اگه اونروز کیف بزرگ برمیداشتم ؛ یه کیف رودوشی مثلا ؛  میتونستم کاغذم رو توش بذارم. نیازی نبود اینجا قایمش کنم...

اه.

حالا چی کار کنم.؟؟؟ دوس نداشتم بفهمه و بدونه.

چرا اینجوری شد ؟ خدایا؟  بی دقتی میکنم بعدش میگم چرا ای جور ی شد ؟ خدایا؟؟؟

خیلی خلی .

بی انظباطی. بی نظم و شلخته.

وای خدا جوووووووووووونم. ای کاش نمیدید.

خاک تو سره من که از همه کارم همه باید سر در بیارن .اوف.

دیگه شد دیگه حالا.

خوبه که تاریخ نداره . اما آدرس  و اسم و خیلی چیزای دیگه داره. تازشم ؛ اونروز نسترن زنگ زده بود خونه کارم داشت ، فهید که زودتر از معمول از خونه رفتم بیرون. عصرش گیر داده بود کجا رفته بودی؟

گفتم : نمیتونم بگم . مامان هم نمیدونه .

گفت : مشکوکی هااا.

خندیدم.

گفت : نکنه رفتی کارت اهدا رو بگیری که به مامان نگفتی ؟

گفتم : نه بابا . اونو که باید برم بانک ملی مرکز استان.

گفت: نکنه رفتی خون بدی.؟؟

گفتم : خیلی دلم میخواد اما میترسم خیلی. گفتم اما یه چیز تو همین مایه ها. اصرار نکن نمیتونم بگم. مامان هم نمیدونه.



واااای حتما حتما دیگه میدونه . ادم کودن هم که باشه میفهمه. ای بابا.

میدونه یه کارای از طریق کمیته فلان جا  ، انجام دادم.اما چیه رو نمیدونه. 

...

خدایا؟ شکرت. ممنونم وسپاسگزار.

خدایا ؟ نمیشد نسترن نفهمه.؟؟؟ باشه بی دقتی از من بوده . درسته . قبول.

.................

یادم رفت بگم. چون دانشگاه رفتم و میخوام برم کیف داشتم. فوری اونو تو کیف گذاشتم. حالا هم بی دقتی کنم یه "مرغوونه" دیگه هم تو خونه بکنم ... :-))))))).



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۹
مریم م.م

نظرات  (۶)

سلام شاید نفهمیده باشه . بفهمه هم اصل و نیت کار از بین نمیره . بذار بفهمه. 
پاسخ:
سلام. مطمئنم که فهمیده. بدجوری اون برگه بیرون بوده. یه درصد هم شک ندارم.
راستش خیلی حالم گرفته شد. ناراحت شدم خیلی خیلی زیاد تو اون لحطه ی اول...
اما کاری از دستم بر نمیاد دیگه . شده دیگه. ..
بذار بفهمه سخت نگیر
پاسخ:
باشه. اما اگه به روم آورد میگم یه چیزی بوده مربوط به گذشته. ماله قبل بوده...
احتمال داره به روت نیاره .
پاسخ:
اره. میدونم. منم همین فکرو میکنم که به روم نمیاره. اما خووب حتما از کشف رازم ،" مششششششعوف" گشته بسی  نامرد.
اما من ، ...
اون مشعوف تو هم سربلند. راز خوبیه 
پاسخ:
اما حس خوبی نیس. تو جایگاه اون که باشم حسی خوبیه . فوضولی آدم ارضا میشه و حس پیروزی واینا.
اما برای من حس خوبی نداره. .حتی اگه یه کار خوب بوده باشه.
جواب نیمه پر را گفتی شعاره . ولی شعار نیست . اگه بتونیم همیشه در لحظه زندگی کنیم می بینیم که چه خوبه
پاسخ:
سلام. کاری کا نشه انجامش داد میشه شعار دیگه.
شما خودتم میگی : اگه بتونیم ...
پس میشه شعار
میگم شاعری میگی نه . مششششششعوف گشته بسی نامرد اما من را بقیشم بگو . خودتو دست کم نگیر بابا . شاعر جوان
پاسخ:
هه . ...
...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی