هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

کارخوبه خدا درست کنه . سلطان سلیمان خر کیه؟؟؟؟

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۹ ق.ظ
اینکه نمینویسم نه که حرف ندارم و همه چیز رو رواله. نه.
به نت که دسترسی دارم حرفم نمیاد. احساس میکنم همش تکراریه و حرفی واسه گفتن نیست.
اما کلا با خودم زیاد حرف میزنم. ...
از دیروز که اون هکر 16 ساله رو تو ماه عسل دیدم بازم فیلم یاد هندوستان کرده... همیشه دلم میخواست یه هکر حرفه ای میبودم.
اینقد این آرزو برام بزرگ بوده که اطرافیان ( مجید و نسترن اینا ) فکر میکنن من میتونم... هرچی بهشون میگم بابا مگه هکر شدن الکیه به کتشون نمیره.
حرف هکر و اینا که میشه همیشششه دارن تهدیدم میکننن .هه هه.   بهم میگن دس از این مسحره بازیها بردار. زندان میری و آبروت میره.ما نمیایم دنبالت و از این حرفاااا.
بهشون میگم : بابا حالا کی هکر شده ؟؟؟ مگه هکر شدن الکیه؟؟؟
اما اونا بهم مشکوکن. هه . 
همینشم با حاله برام. حس خوبیه وقتی نگاه مشکوک بهم میکنن. اصلا حال میکتم بخدا...

میدونی ؟ همیشه دلم میخواست یه کار بزرگ بکنم. بچه تر که بودم دلم میخواست " سناتور "  بشم. بعد تر هاا  وقتی ریئس صنف بودم به "شهردار " شدن یا " فرماندار" شدن فک میکردم. ...
همیشه دلم میخواسته مدیر یه مجموعه بزرگ و پر زرق و برق میبودم....

...
اوف . یادم رفت چی میخواستم بگم که به اینجا رسیدم؟؟؟؟...

این روزا همش به بیمه ام فک میکنم. اینکه قطغش کردم و معنی قطع کردنش و عواقبشو ووووو....
به یه توان مالی مناسب که برسم دوباره میرم و از نو بیمه میکنم خودمو. به حرف هیچکس هم کاری ندارم.
من که نمیتونم بمونم کی قرار "ارث خور "  بشم؟؟؟؟؟؟؟
حالم بهم میخوره.
تو اولین فرصت که شرایطم یکم مناسب بشه حتما اینکارو میکنم.
به مامان گفتم امسال آخرین سالیه که ماهانه بهم میدی. دیگه قبول نمیکنم.  ماهانه از سود پولم از بانک برداشت میکنم . دیگه نمیتونم قبول کنم  "خرس گنده "   هنوز از تو پول بگیرم. تا همین جاشم برام عذاب بوده. مایه شکنجه م بوده. پیرم کرده  شرمندگیش...
امسال که تموم بشه ...
میدونی ؟ هیچی تو زندگی اونجور که خواستم نشده تا به امروز.
باور کن توقع زیادی از زندگی نداشتم. اما هرگز نشد که تو جایگاه درستم قرار بگیرم...
.....

بازم رشته کلام از دستم در رفت. سرم گیج میره یکم . یکم بیشتر از یکم. چند روزه که گاها  گیج میره...
به هرحال شکر خدا. صد هزار مرتبه شکر خدا که سلامتم. صدهزار مرتبه شکر خدا که مادر خوبی دارم که همیشه پشتمه.
صد هزار مرتبه شکر خدا که خونه و خونواده خوبی دارم. و
و
صدهزار مرتبه شکرخدا ، که هنوز اون ته ته های وجودم خدا هست....
من ،
هنوزم امیدوارم. به آینده. به رحمت خدا ، و ووووو....
این روزا با خودم تکرار میکنم :  ": کارخوبه  خدا درست کنه . سلطان سلیمان خر کیه ؟؟؟"
 خدا بزرگه. توکل به خدا. این روزا هم میگذره..
با میگذره  میگذره ،  زندگی هم میگذره.
اما
خدا هست. قطعا خدا هست و رحمت و نعمتش شامل حال من هم خواهد شد به زودی ان شاءالله.
روزهای خووب خواهند امد.






پ.ن 1)  وقتی که  خووب رو اینحوری نوشتم و 2تا  "و " گذاشتم ، یاد یه دوست خییلی خوووب افتادم. دلم براش تنگ شده. دلم میخواد بدونم کجاست و جی کار میکنه. یه دوست مجازی خیلی خووووب.  آب خووی دکتر پارسا ( وحید) .
ان شاءالله همیشه سلامت باشه و شاد و موفق. به آرزوهای قشنگش هم برسه.

پ.ن2) بازم یاد وبلاگ قبلیم افتادم . چه دوستای خخوبی اونجا داشتم. پارسا . پری . بانو آبیینه. دکتر سارا ، حسین، عباس اینجا و بهزاد اونجا ، وووو...

پ.ن3) خدایا شکرت . دوووووست دارم زیاد .

پ.ن 4) "روزهای خووب خواهند آمد "

         " روزهای خووب  در  راهند  "
 
         " روزهای خووب    نــزدیکند "


                             " روزهای خووب    نــزدیکند "



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۰۲
مریم م.م

نظرات  (۱)

۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۰:۱۱ saad yekta parast
سلام نماز وروزه هات قبول
پاسخ:
سلام. ممنون. همچنین.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی