هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

من و خواجه حافظ شیراز

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۲۳ ق.ظ

اینکه یه پسری یه دختری رو دوس داشته باشه و بعدش دختره  و خونوادش آخرین نفری باشن که بدونن حس خوبی نیست.

اینکه آدم و عالم بدونن و اقوام دووور و فلان ...
بعدش یکی به گوش تو برسونه ...

اون روز جلوی مامان گفت یکی هست که خیلی دوست داره و میخوادت .

گفتم : منو؟

گفت : اره. عمران خونده و  پدرش کارمند دانشگاه ازاده و...

مامان گغت : کیه؟

اسمش رو بلد نبود. فقط بلد بود ادرس بده...

خودم شناحتم کیه. گفتم : راااامین؟؟؟

گفت من نمیشناسمش. فقط شنیدم از همه . مامانش اینار و میشناسم...

گفتم : اره . رامینه.

بچه خیلی خوبیه. اما هر خوبی که دلیل به ازدواج و مناسب بودن برای ازدواج نیست.

نمیگم بده . بچه خوبیه. اما مناسب من نیست.


فک کن . طرف حتی پسره رو نمیشناسه. اما این خبر رو داره. که مامان پسره مثلا رفته خونه دخترخاله بزرگه مامان که پیغام برسوونه به ما .

بعدش اونم میدونست که من قبول نمیکنم این دست اون دست کرده و همین جور تو همه فامیل مطرج شده تا رسیده به جوونترین دحتر خاله مامان که 40 سالشه. اونم شجججاع و بتمن. گفته : این بار که ببینمشون حتما بهشون میگم...


خیلی مسخره اس واقعا.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۱
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی