هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

واسه ی خودم دلم تنگ شده بود

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ق.ظ

از قدم زدن بدم اومده بود

از همه خیابونا خسته شدم


چشامو بسته بودم رو همه چیز

همه احساسم مثه سنگ شده بود


واسه ی خودم دلم تنگ شده بود





*   دلم میخواد باهات قهر کنم. جدی میگم . خسته شدم دیگه . از اینکه منو نادیده میگیری خسته شدم.

از اینکه بهم اهمیت نمیدی خسته شدم.

از اینکه منو به حال خودم گذاشتی خسته شدم .

خدایا ؟ باید بهم جواب بدی.

چرای نمیخوای دوسست باشیم؟؟؟

جرا من جلو میام  شما جلو نمیای ؟؟؟ ها؟ چرا ؟

جرا همش بهم میگی نه.

همه چیزو میگی نه

چرا ؟؟؟

واقعا خسته شدم.

گاهی دلم برای خودم میسوزه . احساس میکنم تنهای تنهام . حتی خدارو هم ندارم. تک و تنها. بی امید و انگیزه.

کاش تو هم دوستم میداشتی و اینقد عذابم نمیدادی. حداقلش یه شغل مستقل . درخواست زیادیه ؟؟؟

خدایا؟ دلم باهات صاف نیست. ..  میدونم که برات اهمیتی نداره و  میگی : جهنم. بچه پّرووووووو

اما خدایا؟  خب بسه دیگه . تا کی ؟؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۵/۰۷/۱۴
مریم م.م

نظرات  (۱)

۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۱:۰۶ saad yekta parast
سلام . شاید یه روز درست بشه همه چیز. به قولی هر چیزی آخرش خوبه . اگه خوب نیست هنوز آخرش نشده
پاسخ:
سلام
شاید...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی