هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

ادامه پست قبل

سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۳ ق.ظ

 حرفام تو پست قبل ناتموم موند ... از عاطفه گفتم و  وای جی سی ... داشتم میگفتم .
تو فرصتی که خونشون بیکار بودم گفتم برم وای جی سی بخونم ببینم مجید چی میگه.
بعد از خوندن چند خبر  , این  تیتر توجهم رو به خودش جلب کرد : "دانشمند ایرانی در پی به چالش کشیدن نظریه انیشتین "
یاد  دوستم " مینو " افتادم که دکتری فیزیکه و تو امریکاست. اغلب چیزایی که تو گروه تلگرام میفرسته  در مورد نور و کهکشان و غضا و ایناست. اما راستش جذبم نمیکنه . خیلی تخصصیه و از نظر من مناسب گروه دوستانه نیست.
بعد از خوندن این مطلب به مطلب مربوظ بعدی که مربوط به مرداد امسال بود کشیده شدم. "آلبرت اینشتین و ۵ آزمایش فکری جالب"
از همه بیشتر ایده دوقلو ها برام جالب بود و آسانسور... 
و بعد از اون کشیده شدم به این تیتر که :
انسان می تواند همانند سرعت نور حرکت کنند!
چقدر خوب میشه که انسان این دانش و تکنولوژی رو داشته باشه. چیز دور از ذهنی نیست. بالاخره بشر این دانش رو کشف خواهد کرد...
...
 
بعد از اینا هم یه سری به اینجا زدم و یه جای دیگه. بعدش هم شروع  به نوشتن کردم که ترانه بیدار شد و  دیگه نشد...

رشته کلام از دستم در رفته دیگه.
اون موقع  درهم بر همی  داشتم برای گفتن از همه جا که نگو. 

اها . سحر بعد از چند سال بهم زنگ زد.  چندین ماهه که برگشته ایران. با شوهرش همین جا زندکی میکنه. قبلا یه زمانی خیلی باهم بودیم. وقتی که همه رفته بودن و ما پشت کنگور مونده بودیم...
اصرار داره که تو همین هفته همیدگرو ببینیم. ..
 اون روز نسترن برگشت گفت : ببین توروخدا.  دانشجوی اخراجی از دانشگاه حالا خانووم دکتر شده.
خیلی ناراحت شدم. من این راز رو فقط به مامان گفته بودم و مجید. اما محید رفت و تو خونه پدر و مادر نسترن  سر قضیه درس و دانشگاه  مثال زد و عنوان کرد. با اینکه میدونست بابای نسترن و بابای سحر دوستای نزدیکن اما گفت.
اون راز دوستم بود. خیلی ناراحت شدم . همون موقع هم خیلی دعوا کردم حتی جلوی خواهر نسترن ؛ نسیم...
حیتی اگه من 5-6 سال هم با سحر رابطه ام قطع شده بود بازم دلیل نمشد راز مردم رو بگم. سحر فقط به من گفته بود. کسی نمیدونست.
اینبار اگه نسترن بگه حتما برخورد میکنم. جدی. که دیگه حرات نکنه حتی زمانی که من حضور ندارم هم چنین حرفی رو بزنه.
راز مردم ، رازه .  از افشا شدنش چی گیر من میاد اخه؟
 گیرم دانشجوی اخراجی بوده. گیرم مشروط شده نتونسته تو ایران گیاهپزشکی رو تموم کنه . الان چی .؟؟ الان اون یه دندونپزشکه. حالا از فیلیپین یا هر جهنم دره ی دیگه ای . بالاخره  یه خانوم دکتره...

یه چیزای دیگه هم میخواستم بگم. رشته کلامم از همون پست قبل پاره شد دیگه...  برم نامه عاطفه رو اماده کنم . ...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۹
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی