هزار مژده که آمد بهار و گل خندید

روزمرگی
آخرین نظرات
  • ۳ شهریور ۹۶، ۲۰:۵۰ - قالب رضا
    :)
  • ۱۱ تیر ۹۶، ۱۲:۲۳ - نیما نوری نژاد
    عالی

من و مامان و خدا

يكشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۳ ق.ظ

1) امسال ماه رمضون هم به یاری خدا و مامان ، روزه گرفتم.امروز آخرین روزهی سال 1396 هست. خدا خواست و امسال هم تونستم که باشم.  برای مامان دیروز یه پارچه پیراهنی خریدم. تقریبا معمولی .سفید با گلهای رنگی رنگی . 80 تومن. متری 48 بود. میخواستم بعنوان تشکر این همه سحری که زودتر بیدار شد و سحری آماده کرد و اینا  بهش هدیه بدم. نسترن گفت بیا یواشکی بدیم  فلانی براش بدوزه از رور یکی از پیراهن های سایزش. پول دوختشم با من.   صبح بردم دادم و گفتم لطف کنه که تا شب آماده کنه. اونم مایه گذاشت حسابی و گفت غروب بیا ببر.  امیدوارم که قشششششششنگ دریباره و سایز.

به یاری خدا و مامان ، امسال ماه رمضون هم شد. تونستم. بودم.

من و مامان و خدا.

همیشه من و مامانه خوبم و خدا . ما 3 تا .



2) وضعیت ثامن  قارش میشه.

سپرده بلند مدت ها رو نمیبندن . پول بیشتر از یه تومن نمیدن.  با این وضع زمین خوردن ثامن قطعیه. هرروز هر دو شعبه خیلی شلوغه. هجوم مردم و  حجم نقدینگی و وووو   ثامن زمین میخوره. یعنی به نظر من از حالا هم زمین خورده اس . 

امروز باید برم یه سر ببینم چه خبره؟ شنیده ها و دیده ها حاکی از چیه ؟؟؟

آخه یه تومن یه تومن  100 روز بریم ثامن بشینیم. مثلا؟؟؟ 

یه قرون 2 زار نیست که بابا.

نخوردیم و نپوشیدیم و نگشتیم همه رو کردیم تو یه سوراخ.  حالا سیل اومده.


اخه آدم عاقل  همه ی تخم مرغ هاش رو تو یه سبد  نمیچینه که.

ما این کارو کردیم.

من و مامان . هیچی هیج جا نداریم.

حالا خدا بزرگه. مثه همیشه. هست کنارمون.

همیشه همینه . هر جا کم میاریم میگیم خدا بزرگه. 

خب آره. چه اشکالی داره. هرجا کم اوردیم توکل میکنیم دیگه.  درسته.  همین درسته . اشکالی بهش وارد نیس. بی خودی گیر نده.

همین فرمون برو جلو.


میدونی ؟ با همه ی دعواها و بد و بیراه های مامان بابت نگرفتن پول ماهانه ،  اما  موفق شدم از امسال پول قبول نمیکنم از مامان. هرچند که سر ماه هنوزم یکم مامان اصرار داره. اما  موفق شدم و کم کم عادی تر میشه براش.   و همینطور هرچند که اون 150 تومن رو به عنوان پس انداز برام جمع میکنه ووو...   میدونی ؟ خاک تو سر ثامن. قرار بود از سوده پولم  خرج ماهانه خودم روبدم.  خاک تو سرش با این وضع. البته خب 600 -700 تومن تو کارت ملی دارم هنوز.  خرج خاصی هم ندارم تو یه شهر کوچیک.  خرج ها خونه رو که همه رو مامان میده. هرچی خرید کنم و وو  . میمونه خرج های شخصی خودم. اونم خیلی کمه. باور کن با همین 600- 700 ، حداقل  5 ماه میتونم بگردونم خودمو.


میدونی ؟ تصمیم داشتم دوباره خودم رو بیمه کنم. به مامان هم گفته بودم.  اما با  این وضع ثامن ؟؟ چه جوری ؟؟؟   یکی از چیزهایی که خیلی خیلی خیلی  اذیتم کرد  قطع کردن بیمه ام بود وقتی که نشستن و تصمیم گرفتن که :  " خب ازدواج نکردی . شاید هم ازدواج نکنی . پس حقوق پدر و مادرت بهت می رسه و دیگه چه نیازی داری الکی پول بیمه بدی و برو قطع کن " 

این آزار دهنده ترین قسمت زندگیم بود. یکی از آزاردهندهترین ها .  خیلی روش اذیت شدم و رنج کشیدم.

فک کن مادرم 120 ساله شه ایشالله . من بعدش بمونم تا اون موقع .اصلا قشششششششششنگ نیست این داستان. از هر زاویه که نگاه کنی  خریته. مرده خوری .   انتظار برای مرده خوری.

بابا جون من خودم تو 60 بازنشست میشدم اون وقت منتظر فوت عزیزانم بشینم که چی ؟؟؟ 

احمقانه بود و هست. اما چون دستم خالی بود مجبور بودم سر تعظیم فرود بیارم به تصمیم مامان و نسترن.  مجبور بودم رنج اون تصمیم رو بخرم به جونم.

میدونی ؟ یاده اون روزی افتادم که سال اول کنکور قبول نشده بودم. موهام تا کمرم بود. یه دختر میدونه که مو بلند کردن تا اون جد کار سختیه.  برای شروع درس خوندن کنکور سال بعد ، تو مهر  موهام رو به اجبار مامان کوتاه کردم که برای حموم وقتم گرفته نشه.  خوب یادمه که بعد ه ارایشگاه رفتم حموم . وقتی دوش اب رو باز کردم اونقد زیر آب گریه کردم ، گریه که نه . ضجه  زدم که نگو .

الان دیگه این چیزا برام مهم نیست . مودئه دیگه  . باز بلند میشه. غصه نداره که .  ضجه ی اون زمانم هم  از "جبر " بود. جبر اون فعل .


به هر حال . فعلا بیمه رو  دست نگه داشتم ببینم   خاک تو سره ثامن ، چی میشه .  وگرنه که ندارم.

همه ی هم سن وسالام حداقل 8- 10 سالی بیمه دارن. اما من همش 2 سال و اندی. یکمش برای شرکت. یه چن ماه قالی بافی و یه چن ماه خویش فرما.

واقعا اذیت شدم و رنچ کشیدم.

دیشب با خودم فک میکردم اگه بتونم امسال  بیمه کنم خودم رو سال 96  میتونم بگم یه تغییراتی دادم تو زندگی. میتونم بگم یه حاصلی داشت. میتونم بگم دستم  پر بود. بدک نبود 96 . برخلاف چن سال اخیر ...

خب همین که دیگه از مامان پول نگیرم . همین که خودم رو بیمه کنم .  همین که درسم تموم میشه و یه مدرک دیگه میگیرم ، همین که بعده سالها یه مسافرت رفتم با مامان ، ووووو.   میتونه  سالی باشه مفید .

باید تلاش کنم.  تصمیم بگیرم و عمل کنم.

ان شاءالله که خدا کمک میکنه .


3 )  میخوام یه کرم "لیراک " بخرم . گرونه . نزدیک 300 تومن.

دلم یه عینک آفتابی میخواد . گرونه . جداقل 400-500

دلم میخواد کلاس ساز برم. نمیدون چی . اما یه سازی برم. همدم تنهایی .  اما گرونه . جلسه ای 25- 30 تومن . 45 دقیقه. به غیر از هزینه خود آلات مربوطه.

دلم میخواد بیمه ام بر قرار بشه. اما گرونه . ماهی دویست وخرده ای .

میخوام لپ تاپ بخرم . 3 ملیون وخرده ای .

وااااااااااااای  . چقد هزینه . نمیشه که . باید برنامه ریزی داشت.  باید از بعضی ها گذشت. حداقل فعلا. حداقل امسال.

باید اولویت بندی کرد.

به امید خدا ...


4) دو هفته پیش تو حموم بودم. تازه رفته بودم . از بچگی بهمون یاد دادن که در حموم جفت بشه. کامل بسته و کیپ نشه. چرا ؟؟ چون اگه یه بار لیز خوردی تو حموم ، افتادی و بیهوش شدی لااقل یکی بتوونه درو زود باز کنه و به دادت برسه. 

گفتن درو جفت کن. کیپ نه. قرار نیست که کسی بیاد تو حموم.

این عادت برام مونده. میگفتم .

تازه رفته بودم حموم . هنوز آب و باز نکرده بودم که یهو برگشتم دیدم  ترانه پریده تو حموم و کناره در مونده داره از خنده غش میکنه و مامان هم دنبالش با دادو فریاد .   از دسته مامان در رفته بود و پریده بود تو حموم.  با لباس بیرونی و جوراب و وووو.

من بگو انگار داعش حمله کرده بود . نشستم و سعی کردم خودم رو بپوشونم که منو نبینه. ترانه همچنان از خنده داشت ریسه میرفت. اونقد که به سکسکه افتاده بود از خنده شدید. مامان هم از اونور وای و ووی . 

به مامان گفتم لباسمو بده بپوشم. ...

لباسمو پوشیدم و برگشتم لباس ترانه رو در اوردم و گفتم زنگ بزن  نسترن از بالا وسایل و حولشو بیاره.   3 ساعت نبود که ترانه جموم کرده بود. فقط زیر دوش آب کشیدمش و فرستادمش بیرون.  خیلی کییییییف کرده بود. یه سره از خنده داش غش میکرد.و سکسکه...

6- 7 روز بعد چون نسترن نمیتونست پرسید میتونی تو حمومش کنی ؟ یا میترسی ؟  مجید شب بیاد خسته اس .

خندیدم و گفتم : نه دیگه ترسم ریخت بعده اون توفیق اجباری.

همش میترسیدم بچه از دستم لیز بخوره و ووو ...

بردمش حموم . خیلی لذت بخش بود. کلی مزه داد.

...

...

.... وووو ...



شماره ی  نمیدونم چند ؟ بعدی )  

خدایا ؟ شکرت. سپاسگزارم. خیلی دوست دارم. زیاد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۰۴
مریم م.م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی