روح خدایی

دیشب خواب دیدم ...

یه جمعی نشسته بودن تو هال خونه حاج خانوم.  به نظر میرسید خونه خودشونه. فک و فامیل حسین پور بودن . و من شام اونجا بودم انگار.

...

تو اون جمع یه آقایی که انگار پدر بزرگش بود کنارم نشست و یه کتاب به قطر 10 سانت حدودا  ، با ورق های کاهی ، و اندازه a5 .

کتاب به نظر قدیمی میرسید. یه صفحه شو باز کرد. فارسی نوشته بود 3-4 خط . 

یه تخم مرغ هم تو یه ظرف  ، وسط اون جمع بود.

پدربزرگه بهم گفت : به اون تخم مرغ نگاه کن و سعی کن با نیروی ذهنت اونو  بشکونی . چشماتو ببند .

جشمامو بستم و اون شروع کرد به خوندن 3-4 خطه اون صفحه از کتاب :‌

" تو با نیروی ذهنت قادری ، کاری را که در حالت طبیعی ممکن است سالهای زیادی طول بکشد را ؛ در زمان کوتاهی انجام دهی. "

اینو که گفت چشمم رو تو خواب باز کردم و دیدم تخم مرغ شکسته و پوسته ش به تکه های ریزی تقسیم شده. تعجب کردم گفتم : واقعا این کارو من کردم ؟؟؟

اون مرد به نشونه تایید ،سر تکون داد .

و این اتفاق تو خواب فقط در عرض شاید نیم دقیقه  انجام شد.

الان که دارم مینویسم میگم : خب اوسکول  ٰ شاید اون جمع تو رو دست انداختن . تو که چشمتو بستی  یکی زده تخم مرغه رو خورد خاکشیر کرده ؟؟ ها ؟ :-))))

اما  خب میدونی ؟   اون خواب واقعی بود. یعنی شوخی و سر کاری نبود  مثه خیلی کارهای دنیای واقعی دوز و دغل نداشت.همه چیز خالص بود...

به هر حال ٰ این خواب منو بر این داشته که بیشتر تمرین و تمرکز کنم.

حتی مواقعی که از خونه میزنم بیرون ؛‌در مسیر راه ،  روی  " دم و بازدمم "  تمرکز کنم. جملات مثبت و انرِزی بخش به خودم القا کنم.

از هر فرصتی برای ساختن خودم استفاده کنم.

باید زشتی ها رو از وجودم پاک کنم. باید سرشار از انرزی مثبت بشم.

باید دوره های 21  روزه رو رو مسایل خاص متمرکز بشم.

باید اولویت بندی کنم.

مثلا 21 روز اول ٰ روی  سلامتی روح و جسمم

 بعد رو شادی و آرامشم

بعد  طراوت و نشاط

حتی زیبایی . جذابیت ،  اعتماد به نفس ، قدرت  بیان ، شغل مناسب ، درامد ، گیرایی  ووووو....

باید برنامه ریزی کنم. باید وقت بگذارم.

بااااااااااید  جدی بگیرم.

من جزیی از وجود خدام . روح من خدایی . من     می     توا                 نم.

مواظب افکار منفی، حتی کوچک‌ترینشان باشید؛ کوچک‌ترین سوراخ‌ها هم ‌می‌توانند بزرگ‌ترین کشتی‌ها را غرق کنند.